سخن ز آسمانها فرود آمدهست
|
|
بر اقلیم جانها فرود آمدهست
|
بود تابش ماه و مهر از سخن
|
|
بود گردش نه سپهر از سخن
|
سخن مایهی سحر و افسو بود
|
|
به تخصیص وقتی که موزون بود
|
زدم عمری از بیمثالان مثل
|
|
سرودم به وصف غزالان غزل
|
نمودم ره راست عشاق را
|
|
ز آوازه پر کردم آفاق را
|
به قصد قصاید شدم تیزگام
|
|
برآمد به نظم معمام نام
|
ز بیچارگیها درین چارسوی
|
|
به قول رباعی شدم چارهجوی
|
کنون کردهام پشت همت قوی
|
|
دهم مثنوی را لباس نوی
|
کهن مثنویهای پیران کار
|
|
که ماندهست از آن رفتگان یادگار،
|
اگرچه روانبخش و جانپرورست
|
|
در اشعار نو لذت دیگرست
|
دل نونیازان کوی امید
|
|
خط سبز خواهد نه موی سفید
|
دریغا که بگذشت عمر شریف
|
|
به جمع قوافی و فکر ردیف
|
کند قافیه تنگ بر من نفس
|
|
از آن چون ردیفام فتد کار پس
|
نیاید برون حرفی از خامهام
|
|
که نبود سیهرویی نامهام
|