نوشته شده توسط : مهدی باقری

 



:: موضوعات مرتبط: موزیک , ,
:: بازدید از این مطلب : 832
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 فروردين 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

برای دانلود روی تصویر کلیک کنید:

http://s5.picofile.com/file/8125567426/setup.exe.html

 _



:: موضوعات مرتبط: برنامه های شرکت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1216
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 15 خرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

برای مشاهده مطلب باید به بخش ادامه مطلب بروید و باید عضو وبسایت ما باشید.

 



:: موضوعات مرتبط: برنامه های شرکت , ,
:: بازدید از این مطلب : 952
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 10 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

برای مشاهده مطلب به ادامه مکطلب مراجعه نمایید.



:: موضوعات مرتبط: , برنامه های شرکت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1016
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 10 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

با سلام                    امروز با یک فایل جالب و باحال ولی پولی اومدیم پیشتون

برای دانلود فقط کافیه که یک ایمیل به آدرس زیر بدهید و قبل از آن در وبلاگ ما عضو شوید و نام کاربری خود را در آن بنویسید سپس منتظر دریافت بقیه اطلاعات از ما باشید.

البته این فایل که اولین فایل هستش را براتون مجانی میگذارم ولی فایلهای بعدی را بدون پول در اختیار شما دوستان نمیگذارم مگر اینکه شما به 3 نفر وبلاگ مارا معرفی کنید و آنان در وب ما عضو شوند و شما را تایید کنند.

adabiat4k4@gmail.com

برای دانلود کلیک کنید:

مردد



:: موضوعات مرتبط: برنامه های شرکت , ,
:: بازدید از این مطلب : 884
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 آبان 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

به ادامه مطلب بروید

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

برای بدست آوردن رمز عبور یک ایمیل خالی حاوی نام و نام خانوادگی و عدد 1 را به آدرس زیر ارسال کنید:

adabiat4k4@gmail.com




:: موضوعات مرتبط: pdf , ,
:: بازدید از این مطلب : 1611
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 19 مهر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

برای دانلود قواعد درس 1 و درس 2 روی لینک زیر کلیک کنید.

http://s1.picofile.com/file/7967217090/dastoor_zaban.pdf.html

 



:: موضوعات مرتبط: pdf , ,
:: بازدید از این مطلب : 850
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 19 مهر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

دانلود بخش اوّل

دانلود بخش دوّم

دانلود بخش سوّم

دانلود بخش چهارم

دانلود بخش پنجم



:: موضوعات مرتبط: pdf , ,
:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

حتما به این وبلاگ یه سری بزنید تا درباره سید محمد غرضی بیشتر بدانید.

 



:: بازدید از این مطلب : 957
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

 لینک زیر را دانلود کنید:

http://s2.picofile.com/file/7775159779/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%B3%D9%85%D9%BE%D8%A7%D8%AF.pdf.html



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 535
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

اطلاعیه             


ما در نظر داریم که در نخستین روز تابستان آزمونی برگذار کنیم.

از شما دوستان خواهشمند است در این آزمون شرکت نمایید و از جوایز ارزشمند ما بهره مند شوید.

با تشکر!



 



:: بازدید از این مطلب : 845
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 6 ارديبهشت 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

اشعار حافظ

شعر1)  دانلود کن

شعر2) دانلود کن 

شعر3) دانلود کن

منتظر اشعاردیگر باشید



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1393
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 30 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

ریش و قیچی به دست کسی سپردن(ضرب المثل)

ریش و قیچی به دست کسی سپردن

این عبارت را موقعی بکار می برند که طرف مقابل از هر جهت مورد اعتماد و اطمینان کامل باشد .

آورده اند که …
در قرون و اعصار گذشته مخصوصاً بعد از اسلام و با توجه به دستور فرمان پیامبر اکرم ( ص ) که فرموده اند ( ریش ها را بلند و سبیل ها را به اندازهٔ کافی کوتاه کنید ) ، برای صاحبان ریش هیچ بلا و مصیبتی بالاتر از این نبود که کسی از باب دشمنی ، ریشش را به زور بتراشند و او را که از افراد مومن و متقی شناخته می شد محروم دارند ، اگر از غصه دق نمی کرد ، مسلماً از عامل عمل ، انتقام وحشتناکی می گرفت وای بسا که سرها بر ریش به باد فنا و نیستی می رفت ، زیرا وقتی که یک تار موی ریش تا آن اندازه ارج و اعتبار داشته باشد که به گرو گذاشته شود ، بدیهی است قدر و منطلت تمامی و همگی محاسن را چه پایه و مایه خواهد بود . به همین جهت از عبارت ریش و قیچی به دست کسی سپردن که در موقع اصلاح سر و صورت از طرف سلمانی و آرایشگر انجام می گرفت ، این معنی مجازی افاده می شود که صاحب ریش ، همانطور که به سلمانی و آرایشگر اعتماد کامل دارد و مطمئن است که ریش را در حد آرایش نه از بیخ و بن با قیچی کوتاه می کند اعتماد کننده نیز به طرف مورد اعتماد تا اندازه ای اطمینان دارد که می داند حیثیت و آبرویش را محفوظ داشته در حفظ نگاهداشت امانت و احترام به قول و قرار صادق و راسخ خواهد بود



:: موضوعات مرتبط: خنده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1895
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 11 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

حکایت ملانصرالدین و همسرش

روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید:

فردا چه می کنی؟

گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم

 

همسرش گفت: بگو ان شاءا…

 

او گفت: ان شاءا… ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی.

 

از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.

 

ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد.

 

همسرش گفت: کیست؟

 

او جواب داد: ان شاءا… منم.



:: موضوعات مرتبط: خنده , ,
:: بازدید از این مطلب : 924
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 11 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

شعر بابا از آقای پورعباس

صدای ناز می آید.

صدای کودک پرواز می آید.

صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.

معلم در کلاس درس حاضر شد.

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا.

همه بر پا،چه بر پایی شده بر پا.

معلم نشأتی دارد، معلم علم را در قلب می کارد، معلم گفته ها دارد.

یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها بر جا.

معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین، چه درسی، فارسی داریم؟

کتاب فارسی بردار؛ آب و آب را دیگر نمی خوانیم.

بزن یک صفحه از این زندگانی را.

ورق ها یک به یک رو شد.

معلم گفت فرزندم ببین بابا؛ بخوان بابا؛ بدان بابا؛

عزیزم این یکی بابا؛ پسر جان آن یکی بابا؛ همه صفحه پر از بابا؛

ندارد فرق این بابا و آن بابا؛

بگو آب و بگو بابا؛ بگو نان و بگو بابا

اگر بخشش کنی "با" می شود با "با"

اگر نصفش کنی "با" می شود با "با"

تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سینه و قلبی همچو آیینه،

یکی از بچه های کوچه بن بست، که میزش جای آخر هست، و همچو نی فقط نا داشت؛ به قلبش یک معما داشت؛

سوال از درس بابا داشت.

نگاهش سوخته از درد، لبانش زرد، ندارد گویا همدرد.

فقط نا داشت...

به انگشت اشاره او، سوال از درس بابا داشت.

سوال از درس بابای زمان دارد. تو گویی درس هایی بر زبان دارد.

صدای کودک اندیشه می آید. صدای بیستون،فرهاد یا شیرین،صدای تیشه می آید.

صدای شیر ها از بیشه می آید.

معلم گفت فرزندم سؤالت چیست؟

بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟

معلم گفت آری جان من بابا همان باباست.

پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد.

معلم گفت فرزندم بیا اینجا، چرا اشکت روان گشته؟

پسر با بغض گفت این درس را دیگر نمی خوانم.

معلم گفت فرزندم، چرا جانم، مگر این درس سنگین است؟

پسر با گریه گفت این درس رنگین است.

دو تا بابا، یکی بابا؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من نالان و غمگین است؟ ولی بابای آرش شاد و خوشحال است؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای آرش میوه از یازار می گیرد؟ چرا فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد؟

ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟

چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟

چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟

چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد؟

ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می کارد؟

تو میگویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟

چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است؟

ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟

تو می گویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من با زندگی قهر است؟

معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدیند.

به روی گونه اش اشکی ز دل برخاست.

چو گوهر روی دفتر ریخت.

معلم روی دفتر عشق را می ریخت.

و یک "بابا" ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش.

بگفتا دانش آموزان بس است دیگر؛ یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست.

پاک کن را بگیرید ای عزیزانم،

یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا، خدا را در ورق بنویس...

و خواند آن روز، "خدا بابا"

تمام بچه ها گفتند، "خدا بابا"



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1326
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

سیدمحمدعلی صائب ‌تبریزی‌

بیوگرافی و زندگینامه

يکی از درخشان‌ترين‌ كواكب‌ آسمان‌ ادبيات‌ و عرفان‌اعرف‌العارفين‌ و المشتاقين‌ سيد محمدعلی صائب‌تبريزی مي‌باشد كلب‌ آستان‌ شاه‌ عباس‌ پس‌ از آنكه‌اصفهان‌ را به‌ پايتختی برگزيد از همه‌جا خصوصاً ازتبريز علما و ثروتمندان‌ را مشوق‌ تطميعاً بر كوچيدن‌ ورحل‌ اقامت‌ افكندن‌ در اصفهان‌ شد پدر صائب‌ ميرزاعبدالرحيم‌ تاجر اوْغلو هم‌ كه‌ از تجار بزرگ‌ تبريز بود ازهمان‌ اشخاص‌ مي‌باشد كه‌ به‌ سال‌ 1017 كه‌ شاه‌ عباس‌ به‌تبريز آمده‌ طبق‌ دستور او از تبريز كوچيد و در عباس‌آباد اصفهان‌ ساكن‌ گرديد و به‌ تجارت‌ اشتغال‌ ورزيدصائب‌ از ايام‌ كودكی در اصفهان‌ تحصيل‌ علوم‌ گوناگون‌را وجهة‌ همت‌ خود قرار داد و مدارج‌ عالی كمالات‌ را طي‌نمود و به‌ (مستعدفان‌) ملقب‌ شد لكن‌ در عالم‌ ادبيات‌عندالادبا و الفضلا (ملك‌الكلام‌) لقب‌ ثانوی او بود بهرة‌كامل‌ از سجايای اخلاقی داشت‌ (صائب‌) هم‌ مي‌گفتندش‌به‌ فارسی و توركی آثار پربهائی از خود به‌ يادگارگذاشته‌ است‌

 

 

 

 

 

 

صائب‌ عارف‌ ربانی بوده‌ از وحدت‌ وجوديها نيست‌مي‌بينيم‌ كه‌ در اشعارش‌ پايش‌ نلغزيده‌ است‌. اين‌ عارف‌توانا زادگاه‌ خود تبريز را همواره‌ علاقه‌ نشان‌ داده‌ اين‌بيت‌ بعنوان‌ نمونه‌ درج‌ مي‌شود (صائب‌ از خاك‌ پاك‌تبريز است‌ هست‌ سعدي‌گر از گل‌ (شيراز) در اين‌ بيت‌تعريضاً و به‌ حق‌ و حساب‌ سعدی هم‌ رسيده‌ است‌ بمحض‌رسيدن‌ به‌ حد بلوغ‌ به‌ مكه‌ مشرّف‌ گرديده‌ از آنجا به‌مشهد رفته‌ است‌ چنين‌ گويد.
(لله‌ الحمد كه‌ بعد از سفر حج‌ صائب‌عهد خود تازه‌ به‌ سلطان‌ خراسان‌ كردم‌)
از اصفهان‌ دلگير شده‌ به‌ شبه‌ قاره‌ هند سفر كرده‌ در آن‌ممالك‌ دانش‌ خود را به‌ حد اكملی مي‌رساند و از مقرّبين‌جهانشاه‌ پدر دارالشكوه‌ مي‌گردد و مورد حرمت‌ حاكم‌كابل‌ ظفرتان‌ (احسن‌) مي‌شود جهانشاه‌ او را با لقب‌(مستعدخاني‌) و منصب‌ (هزاره‌) مفتخر مي‌گرداند.(خيرالبيان‌) تذكره‌ئيست‌ كه‌ در آن‌ مذكور شده‌ لقب‌مستعدفان‌ را درويشی بنام‌ (حق‌ آه‌) بر صائب‌ داده‌ است‌شاه‌ عباس‌ ثانی صائب‌ را ملقب‌ به‌ ملك‌الشعرا گردانيدبيشتر از هفت‌ هزار غزل‌ سروده‌ است‌ كه‌ به‌ هيچ‌ يك‌ ازشعرا ميسر نبوده‌ است‌ وسعت‌ فكر صائب‌ گويا اختصاص‌بر خود او دارد معرفتی كه‌ صائب‌ بر فيوضات‌ صبح‌رسانيده‌ در اين‌ خصوص‌ كوس‌ خاقانی را نواخته‌ است‌صائب‌ از مخالفين‌ سرسخت‌ ميخواران‌ است‌ فرمايد(زاشك‌ تاك‌ بر روشندلان‌ روشن‌ شد اين‌ معنا / كه‌ داردگرية‌ تلخ‌ پشيمانی شراب‌ از پي‌) صائب‌ به‌ سبك‌آذربايجانی شعر سروده‌ ولی با سبك‌ عراقی ممزوج‌ساخته‌ است‌ (اظهار عجز پيش‌ ستمگر زابلهيت‌ / اشك‌كباب‌ موجب‌ طغيان‌ آتش‌ است‌) صائب‌ كه‌ از شعراي‌ذواللسانين‌ است‌. به‌ تركی غزلهای دلنشينی داردنموزجاً چند بيتی از غزلی درج‌ مي‌شود (نه‌ احتياج‌ كه‌ساقی وئره‌ شراب‌ سنه‌ / كی اؤز پياله‌سينی وئردي‌آفتاب‌ سنه‌ / شراب‌ لعل‌ ايچون‌ تؤكمه‌ آبرو زينهار / كه‌دمبدم‌ لب‌ لعلون‌ وئرور شراب‌ سنه‌ / سنين‌ صحيفة‌حسنون‌ كلام‌ صائب‌ دير / كی دام‌ صيد اوْلور، خال‌،انتخاب‌ سنه‌) در تاريخ‌ تولدش‌ اقوال‌، گوناگون‌ است‌999 قريب‌ به‌ صحت‌ مي‌باشد به‌ سال‌ 1087 در اصفهان‌مرغ‌ روح‌ پهناورش‌ از قفس‌ تن‌ آزاد گشت‌ و در آن‌ شهرمدفون‌ گرديد اخيراً قبرش‌ پيدا شده‌ است‌.

 



:: موضوعات مرتبط: صائب تبریزی , ,
:: بازدید از این مطلب : 723
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)

بیوگرافی و زندگینامه

استاد سيد محمد حسين بهجت تبريزي (شهريار)  در سال ۱۲۸۵ هجري شمسي در روستاي خشکاب در بخش قره چمن آذربايجان متولد شد. پدرش حاجي مير آقا خشکنابي و از وکلاي مبرز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دوره خود و با اينان و کريم الطبع بود.
او در اوايل شاعري بهجت تخلص ميکرد و بعداْ دوباره با فال حافظ تخلص خواست که دوبيت شاهد از ديوان آمد و خواجه تخلص او را شهريار تعيين کرد. او تحصيلات خود را در مدرسه متحده و فيوضات و متوسطه تبريز و دارالفنون تهران گذراند و تا کلاس آخر مدرسه طب تحصيل کرد و به مدارج بالايي دست يافت ولي در سالها آخر تحصيل اين رشته دست تقدير او را به دام عشقي نافرجام گرفتار ساخت و اين ناکامي موهبتي بود الهي؛ که در آتش درون وسوز و التهاب شاعر را شعله ور ساخت و تحولات دروني او را به اوج معنوي ويژه اي کشانيد تا جايي که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سروده هايش رنگ و بوي ديگر يافت و شاعر در آغازين دوران جواني به وجهي نيک از عهد اين آزمون درد و رنج برآمد و برپايه هنري اش به سرحد کمال معنوي رسيد. غالب غزلهاي سوزناک او که به دائقه عموم خوش آيند است. اين عشق مجاز است که در قصيده زفاف شاعر که شب عروسي معشوقه هم هست؛ با يک قوس صعودي اوج گرفته؛ به عشق عرفاني و الهي تبديل ميشود. ولي به قول خودش اين عشق مجاز به حالت سکرات بوده و حسن طبيعت هم مدتها به همان صورت اولي براي او تجلي کرده و شهريار هم بازبان اولي با او صحبت کرده است.
اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگي شهريار در خلال اشعارش خوانده ميشود و هر نوع تفسير و تعبيري که در آن اشعار بشود به افسانه زندگي او نزديک است. عشقهاي عارفانه شهريار را ميتوان در خلال غزلهاي انتظار؛ جمع وتفريق؛ وحشي شکار؛ يوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ وناي شبان و اشک مريم: دو مرغ بهشتي....... و خيلي آثار ديگر مشاهده کرد. محروميت وناکاميهاي شهريار در غزلهاي گوهرفروش: ناکاميها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوي شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بيان شده است. خيلي از خاطرات تلخ و شيرين او در هذيان دل: حيدربابا: مومياي و افسانه شب به نظر ميرسد.
استاد شهريار سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگي شاعرانه پربار و افتخار در ۲۷ شهريور ماه ۱۳۶۷ به ملکوت اعلي پيوست و پيکرش در مقبره الشعراي تبريز که مدفن بسياري از شعرا و هنرمندان آن ديار است به خاک شپرده شد.



:: موضوعات مرتبط: شهریار , ,
:: بازدید از این مطلب : 930
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

حکیم عمر خیام نیشابوری

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی، مرگ در ۵۱۰ خورشیدی) [۱] به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری[۲] هم نامیده شده‌است. او از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شُعرای بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و دارای لقب حجةالحق بوده‌است،[۳] ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، فیتزجرالد [۴] رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.
یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.[۵]
شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند.[۶][۳] [۷] هر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.[۸]
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و اختر شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود. [نیازمند منبع]
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله[۹]با نظام الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدين ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدين ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت.[۱۰] در همین سال‌ها(۴۵۶) مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس[۱۱] *را می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو[۱۲] *که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است.[۱۳]
غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر بر نگزید.[۱۴] البته برخی از داماد خیام سخنانی نقل کرده‌اند و در این باره نظری دیگر داشته‌اند.
در زمان خیام فرقه‌های مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحث‌ها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم می‌شدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاست نامهٔ خواجه نظام الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت می‌کوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون می‌داند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد: 1ـ سقوط دولت آل بویه 2ـ قیام دولتِ سلجوقی 3ـ جنگ‌های صلیبی 4ـ ظهور باطینان و ... در اوایل دوران زندگي خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضیِ سمرقندی او را «حجه‌الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب داده‌اند. از خیام به عنوان جانشین ابن‌سینا و استاد بی‌بدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و مابعدالطبیعه یاد می‌کنند. خیام در سال 480 هجری قمری از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی مأموریت گرفت تا تقویم زمان خود را اصلاح کند.[۱۵]
خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند.[۱۷] معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند.[۱۸] صادق هدایت در این باره می‌گوید.
 



:: موضوعات مرتبط: خیام , ,
:: بازدید از این مطلب : 1226
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

میرزا حبیب شیرازی متخلص به قاآنی

بیوگرافی و زندگینامه

ميرزا حبيب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای بزرگ دربار فتحعلی شاه و محمد شاه و اوايل سلطنت ناصر الدين شاه بود.
وی در شيراز متولد شد و چون از هفت سالگی يتيم گرديد تحصيلات مقدماتی را در همان شيراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصيل بپردازد و ضمناً ميدان تازه ای برای کسب معاش پيدا کند.
قاآنی در ادبيات عرب و فارسی مهارت کافی يافت و به حکمت نيز علاقه سرشاری داشت و می توان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان يک حکيم دانشمند زده است در حکمت او را همپايه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعيات مرتضی انصاری شمرده اند. از اين رو فتحعلی شاه او را  « مجتهد الشعراء » لقب داد و محمد شاه نيز قاآنی را « حسان العجم» می خواند زيرا در شعر مخصوصاً قيصده سرايي چنان برکلام تسلط داشت که مايه اعجاب هر خواننده آثار اوست.
قاآنی شايد اولين شاعر ايرانی است که بر زبان فرانسه تسلط داشت. همچنين در رياضيات کلام و منطق نيز استادی مسلم به شمار می رفت ولی افسوس که برای مضامين اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسيع استفاده کافی ننمود و شعر را وسيله ای ارتزاق و تفنن می دانست نه هنر.
هنر از لحاظ لفاظی و به کار بردن صنايع شعری و ابتکار در قوافی بی نظير است. قاآنی علاوه بر ديوان اشعارش که در حدود هفده هزار بيت است کتابی بنام پريشان به سبک گلستان درنثر نگاشته که مضامين آنهم مملو از داستان های متهجن و توام با الفاظ رکيک است. وفات قاآنی در سال 1271 اتفاق افتاد و در تهران مدفون شد.



:: موضوعات مرتبط: قاآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1115
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

    حکیم ابوالقاسم فردوسی

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.
فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .
شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .
فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ،
تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.
و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.
همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.
و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.
معروف ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه
زال و رودابه است.



:: موضوعات مرتبط: فردوسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 939
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری


مولانا جلال الدین محمد بلخی ( مولوی)

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

مولانا جلال الدين محمد بلخي ؛ رومي؛ فرزند بهاالدين الولد سطان العلماء در ششم ربيع الاول سال ۶۰۴ در شهر بلخ متولد شد.هنوز بحد رشد نرسيده بود که پدر او به علت رنجشي كه از سلطان محمد خوارزمشاه پيدا كرده بود شهر و ديار خود راترك كرد و با خاندان خود به عزم حج و زيارت كعبه از بلخ مهاجرت نمود. در نيشابور به زيارت » عطار « عارف مشهور قرن هفتم شتافت . » جلال الدين « را ستايش كرد . وكتاب اسرار نامه ئ خود را به او هديه داد.
پدرش از خراسان عزم بغداد كرد واز آنجا پس از سه روز اقامت در مدرسه مستنصريه عازم مكه شد. وپس از بر آوردن مناسك حج قصد شام كرد و مدتها در آن شهر ماند و در پايان عمر به شهر قونيه رفت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به ارشاد خلق ميپرداخت.
جلال الدين محمد پس از وي در حالي كه بيش از24 سال از عمرش نمي گذشت بر مسند پدر نشست و به ارشاد خلق پرداخت . در اين هنگام برهان الدين محقق ترمذي كه از تربيت يافتگان پدرش بود, به علت هجوم تاتار به خراسان و ويراني آن سرزمين به قونيه آمد و مولانا او را چون مراد و پيري راه دان برگزيد و پس از فوت اين دانا مدت 5 سال در مدرسه پر خود به تدريس فقه و ساير علوم دين مشغول شد . تا آنكه در سال 642 هجري به شمس تبريزي برخورد .
شمس و افادات معنوي او در مولانا سخت اثر كرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردي زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضيح اصول و فروع دين مبين مشغول بود . ولي پس از آشنايي با اين مرد كامل ترك مجالس وعظ وسخنراني را ترك گفت ودر جمله صوفيان صافي واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعري پرداخت واين همه آثار بديع از خود به يادگار گذاشت .
شمس بيش از سه سال در قونيه نماند وبه عللي كه به تفضيل در شرح احوال مولانا بايد ديد . شبي در سال 645 ترك قونيه گفت وناپديد شد . مولانا در فراغ او روز گار ي بس ناروا گذراند وچون از وي نا اميد شد دل به وپس از او به حسام الدين چلپي سپرد و به در خواست او به سرودن اشعار مثنوي معنوي مشغول شد. و اشعار اين كتاب را به حسام الدين عرضه ميكرد, تا اينكه سر انجام در اوايل سال 672 هجري به ديدار يار شتافت. مولانا در زماني مي زيست كه دوران اوج ترقي و درخشش تصوف در ايران بود. در طي سه قرن پيش از روزگار زندگي او, درباره اقسام علوم ادبي , فلسفي , ديني و غيره به همت دانشمندان و شاعران و نويسندگان نام آور ايراني مطالعات عميق انجام گرفته وآثار گرانبهايي پديد آمده بود.
شعر فارسي در دوره هاي پيش از مولانا با طلوع امثال رودكي , عنصري , ناصر خسرو , مسعود سعد , خيام ,انوري ,نظامي ,خاقاني راه درازي سپرده ودر قرن هفتم هجري كه زمان زندگاني مولوي است , به كمال خود رسيده بود. شعر عرفاني هم در همين دوره به پيشرفت هاي بزرگ نائل آمده و بدست عرفاي مشهوري همچون سنايي , عطار و ديگران آثار با ارزشي مانندحديقه , منطق الطير , مصيبت نامه , اسرار نامه و غيره پديد آمده بود.
مولوي را نمي توان نماينده دانشي ويژه و محدود به شمار آورد. اگر تنها شاعرش بناميم يا فيلسوف يا مورخ يا عالم دين, در اين كار به راه صواب نرفته ايم . زيرا با اينكه از بيشتر اين علوم بهره وافي داشته و گاه حتي در مقام استادي معجزه گر در نوسازي و تكميل اغلب آنها در جامعه شعرگامهاي اساسي برداشته , اما به تنهايي هيچ يك از اينها نيست, زيرا روح متعاليو ذوق سرشار, بينش ژرف موجب شده تادر هيچ غالبي متداول نگنجد.
شهرت بي مانند مولوي بعنوان چهره اي درخشان و برجسته در تاريخ مشاهيرعلم و ادب جهان بدان سبب است كه وي گذشته از وقوف كامل به علوم وفنون گوناگون, عارفي است دل اگاه, شاعري است درد شناس, پر شور وبي پروا و انديشه وري است پويا كه ادميان را از طريق خوار شمردن تمام پديده هاي عيني و ذهني اين جهان, همچون: علوم ظاهري , لذايذ زود گذر جسماني, مقامات و تعلقات دنيوي , تعصبات نژادي, ديني و ملي, به جستجوي كمال و ارام و قرار فرا مي خواند. آنچه مولانا ميخواهد تجلي خلق و خوي انساني در وجود آدميان است كه با تزكيه درون و معرفت حق و خدمت به خلق و عشق و محبت و ايثا و شوق به زندگي و ترك صفات ناستوده به حاصل مي آيد.
هنر بزرگ او بحث و برسي هاي دلنشين و جاودانه اي است كه به دنبال داستان ها پيش مي آورد و انديشه هاي درخشان عرفاني و فلسفي خود را در قالب آنها قرار ميدهد. داستان بهانه اي است تا بهتر بتواند در پي حوادثي كه در قصه وصف شده ، مقاصد عالي خود را بيان دارد.
در تعريف تصوف سخنان بسيار آمده است. از ( ابو سعيد ابو الخير ) پرسيدند كه صوفي كيست؟ گفت: آنكه هر چه كند به پسند حق كند و هر چه حق كند او بپسندد. صوفيان ترك اوصاف و بي اعتنايي به جسم و تن را واجب مي شمارند و دور ساختن صفات نكوهيده را آغاز زندگي نو وتولدي ديگر به شمار مي آورند.
چکيده مطالب:
نام: جلال الدين محمد بلخي رومي
نام پدر: بهاء الدين الولد سلطان العلماء
تاريخ و محل تولد: ۶ ربيع الاول ۶۰۴-- بلخ
مهمترين وقايع زندگي مولانا:
۵سالگي خانواده اش بلخ را به قصد بغداد ترک کردند.
۸سالگي از بغداد به سوي مکه و از آنجا به دمشق و نهايتاْ به منطقه اي در جنوب رود فرات در ترکيه نقل مکان کردند.
۱۹ سالگي با گوهر خاتون ازدواج کرد و دوباره به قونيه (محلي در ترکيه امروزي) رفت.
۳۷ سالگي در روز شنبه ۲۶ جمادي آلخر ۶۴۲ ه.ق با شمس ملاقات کرد.
۳۹ سالگي در ۲۱ شوال ۶۴۳ شمس قونيه رو ترک کرد.
معروفترين کتابهاي مولانا:
ديوان شمس- مثنوي معنوي- فيه ما فيه
تاريخ و محل فوت:
در غروب روز ۵جمادي الاخر ۶۷۲ه.ق در سن ۶۸ سالگي در قونيه فوت کرد که الان مقبره اين شاعر برزگ قرن ششم در قونيه (ترکيه امروزي) مي باشد که محل زيارت عاشقان و شيفتگان اين شاعر برزگ هستند
 

 

 



:: موضوعات مرتبط: مولانا , ,
:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

بابا طاهر همدانی

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود. بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجری قمری و از معاصران طغرل بیک سلجوقی بوده است .امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد. او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: باباطاهر , ,
:: بازدید از این مطلب : 898
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

فریدالدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

فريدالدين محمد بن ابراهيم عطار نيشابوري در سال 540 هجري در قريه کدكن پا به عرصه گذاشت و از آغاز جواني به تحصيل علوم و فنون پرداخت . او از كودكي اهل درد و عرفان بود و در حالي كه در دكانش به داروفروشي اشتغال داشت تدوين الهي نامه و مصيبت نامه را آغاز كرد. عطار در دوران دراز زندگي پربار خود بسياري از اكابر و مشايخ را دريافت و چهارصد جلد كتاب اهل طريقت را جمع كردو بر خواند و در آخر حال ، به مرتبه عالم فنا رسيد. مرتبه اش عالي بود و مشربش صافي و سخنش تازيانه اهل سلوك. در شريعت و طريقت يگانه بود و در شوق و نياز و سوز وگداز شمع زمانه . عطار مريدمجد الدين بغدادي و ركن الدين اسحق و شيفته شخصيت ابو سعيد ابوالخير بود و با مولانا جلاالدين بلخي ارتباط معنوي و وابستگي روحاني داشت. او قسمتي از عمر خود را ه رسم سالكان طريقت در سير و سفر گذارند و از مكه تا ماوراءالنهر بسيار از مشايخ را زيارت كرد. عطار به علوم عقلي و نقلي زمان خود آشنايي كامل داشت و در طب و دارو سازي سرآمد بود، تسلط عطار بر ادب و علم رجال نيز شگفت آور بود گردآوري هزار و هشتصد و هشتاد و پنج قصه و حكايت در اثارش نشانه اي از نبوغ و توانايي او در اين امر است . عطار از نظر كثرت آثاري كه در ادب و عذفان دارد در شمار پر كارترين مشاهير ايران بشمار مي آيد، تذكره الاولياء ، منطق الطير، اسرار نامه، الهي نامه، مصيبت نامه و خسرو نامه از جمله آثار عطار است. عطار نيشابوري در سن كهولت و داغدار از مصيبت يورش و خونريزي مغولان در ماه صفر 618 هجري بدست آن ناپاكان به شهادت رسيد

 

 



:: موضوعات مرتبط: عطار , ,
:: بازدید از این مطلب : 843
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری


مصلح الدین سعدی شیرازی

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

درباره نام و نام پدر شاعر و هم چنين تاريخ تولد سعدي اختلاف بسيار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجري قمري احتمال داده اند و تاريخ درگذشتش را هم سالهاي 690 تا 695 نوشته اند. سعدي در شيراز پاي به هستي نهاد و هنوز کودکي بيش نبود که پدرش در گذشت. آنچه مسلم است اغلب افراد خانواده وي اهل علم و دين و دانش بودند. سعدي خود در اين مورد مي گويد: همه قبيله ي من، عالمان دين بودند ------- مرا معلم عشق تو، شاعري آموخت سعدي پس از تحصيل مقدمات علوم از شيراز به بغداد رفت و در مدرسه نظاميه به تکميل دانش خود پرداخت. او در نظاميه بغداد که مهمترين مرکز علم و دانش آن زمان به حاسب مي آيد در درس استادان معروفي چون سهروردي شرکت کرد. سعدي پس از اين دوره به حجاز، شام و سوريه رفت و در آخر راهي سفر حج شد. او در شهرهاي شام (سوريه امروزي) به سخنراني هم مي پرداخت ولي در همين حال، بر اثر اين سفرها به تجربه و دانش خود نيز مي افزود. سعدي در روزگار سلطنت "اتابک ابوبکر بن سعد" به شيراز بازگشت و در همين ايام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفريد و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد. برخي معتقدند که او لقب سعدي را نيز از همين نام "سعد بن ابوبکر" گرفته است.  پس از از بين رفتن حکومت سلغريان، سعدي بار ديگر از شيراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت. در بازگشت به شيراز، با آن که مورد احترام و تکريم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور به خلوت پناه برد و مشغول رياضت شد. سعدي، شاعر جهانديده، جهانگرد و سالک سرزمينهاي دور و غريب بود؛ او خود را با تاجران ادويه و کالا و زئران اماکن مقدس همراه مي کرد. از پادشاهان حکايتها شنيده و روزگار را با آنان به مدارا مي گذراند. سفاکي و سخاوتشان را نيک مي شناخت و گاه عطايشان را به لقايشان مي بخشيد. با عاشقان و پهلوانات و مدعيان و شيوخ و صوفيان و رندان به جبر و اختيار همنشين مي شد و خامي روزگار جواني را به تجربه سفرهاي مکرر به پختگي دوران پيري پيوند مي زد. سفرهاي سعدي تنها جستجوي تنوع، طلب دانش و آگاهي از رسوم و فرهنگهاي مختلف نبود؛ بلکه هر سفر تجربه اي معنوي نيز به شمار مي آمد. سنت تصوف اسلامي همواره مبتني بر سير و سلوک عارف در جهان آفاق و انفس بود و سالک، مسافري است که بايد در هر دو وادي، سيري داشته باشد؛ يعني سفري در درون و سفري در بيرون. وارد شدن سعدي به حلقه شيخ شهاب الدين سهروردي خود گواه اين موضوع است. ره آورد اين سفرها براي شاعر، علاوه بر تجارب معنوي و دنيوي، انبوهي از روايت، قصه ها و مشاهدات بود که ريشه در واقعيت زندگي داشت؛ چنان که هر حکايت گلستان، پنجره اي رو به زندگي مي گشايد و گويي هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمايش به شيوه اي يقيني بيان مي شود. گويي، هر حکايت پيش از آن که وابسته به دنياي تخيل و نظر باشد، حاصل دنياي تجارب عملي است. شايد يکي از مهم ترين عوامل دلنشيني پندها و اندرزهاي سعدي در ميان عوام و خواص، وجه عيني بودن آنهاست. اگرچه لحن کلام و نحوه بيان هنرمندانه آنها نيز سهمي عمده در ماندگاري اين نوع از آثارش دارد. از سويي، بنا بر روايت خود سعدي، خلق آثار جاوداني همچون گلستان و بوستان در چند ماه، بيانگر اين نکته است که اين شاعر بزرگ از چه گنجينه ي دانايي، توانايي، تجارب اجتماعي و عرفاني و ادبي برخوردار بوده است. آثار سعدي علاوه بر آن که عصاره و چکيده انديشه ها و تأملات عرفاني و اجتماعي و تربيتي وي است، آيينه خصايل و خلق و خوي و منش ملتي کهنسال است و از همين رو هيچ وقت شکوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.  ويژگي هاي آثار سعدي  آنچه که بيش از هر ويژگي ديگر آثار سعدي شهرت يافته است، "سهل و ممتنع" بودن است. اين صفت به اين معني است که اشعار و متون آثار سعدي در نظر اول "سهل" و ساده به نظر مي رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد. در طول قرن هاي مختلف، همه ي خوانندگان به راحتي با اين آثار ارتباط برقرار کرده اند. اما آثار سعدي از جنبه ي ديگري، "ممتنع" هستند و کلمه ي "ممتنع" در اينجا يعني دشوار و غيرقابل دسترس. وقتي گفته مي شود شعر سعدي "سهل و ممتنع" است يعني در نگاه اول، هر کسي آثار او را به راحتي مي فهمد ولي وقتي مي خواهد چون او سخن بگويد مي فهمد که اين کار سخت و دشوار و هدفي دست نيافتني است. بعضي ديگر از ويژگي هاي آثار سعدي عبارتند از: نکات دستوري نکات دستوري در آثار سعدي به صحيح ترين شکل ممکن رعايت شده است. عنصر وزن و موسيقي، منجر به از بين رفتن يا پيش و پس شدن ساختار دستوري در جملات نمي شود و سعدي به ظريف ترين و طبيعي ترين حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگناي وزن، از عهده اين کار برمي آيد. اي که گفتي هيچ مشکل چون فراق يار نيست گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست نوک مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد قصه دل مي نويسد حاجت گفتار نيست  در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم به وقت صبح قيامت، که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم جمال حور نجويم، دوان به سوي تو باشم ايجاز ايجاز يعني خلاصه گويي و يا پيراستن شعر از کلمات زايد و اضافي. دوري از عبارت پردازي هاي بيهوده اي که نه تنها نقش خاصي در ساختار کلي شعر بلکه از زيبايي کلام نيز مي کاهند، در شعر و کلام سعدي نقش ويژه اي دارد. از سويي اين ايجاز که در نهايت زيبايي است، منجر به اغراق هاي ظريف تخيلي و تغزلي مي شود و زبان شعر را از غنايي بيشتر برخوردار مي کند. در شعر سعدي هيچ کلمه اي بدون دليل اضافه يا کم نمي شود. گفتم آهن دلي کنم چندي ندهم دل به هيچ دلبندي به دلت کز دلم به در نکنم سخت تر زين مخواه سوگندي ريش فرهاد بهترک مي بود گر نه شيرين نمک پراکندي کاشکي خاک بودمي در راه تا مگر سايه بر من افکندي ... ايجاز سعدي، ايجاز ميان تهي و سبک نيست، بلکه پراز انديشه و درد است. در دو حکايت زير از "گلستان" به خوبي مشاهده مي شود که سعدي چه اندازه از معني را در چه مقدار از سخن مي گنجاند: حکايت: پادشاهي پارسايي را ديد، گفت: «هيچت از ما ياد آيد؟» گفت: «بلي، وقتي که خدا را فراموش مي کنم.» حکايت: يکي از ملوک بي انصاف، پارسايي را پرسيد: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نيمروز، تا در آن يک نفس خلق را نيازاري.» موسيقي سعدي از موسيقي و عوامل موسيقي ساز در سبک و زبان اشعارش سود مي جويد. وي اغلب از اوزان عروضي استفاده ميکند. علاوه بر اوزان عروضي، شاعر به شيوه مؤثري از عواملي بهره مي برد که هر کدام به نوعي موسيقي کلام او را افزايش مي دهند؛ عواملي همچون انواع جناس، هم حروفيهاي آشکار و پنهان، واج آرايي، تکرار کلمات، تکيه هاي مناسب، موازنه هاي هماهنگ لفظي در ادبيات و لف و نشرهاي مرتب و ... استفاده از اين عناصر به گونه اي هنرمندانه و زيرکانه صورت مي گيرد که شنونده يا خواننده شعر او پيش از آن که متوجه صنايع به کار رفته در شعر او شود، جذب زيبايي و هماهنگي و لطافت آنها مي شود. در غزل زير سعدي نهايت استفاده را از عوامل موسيقي زاي زبان برده است، بي آن که سخنش رنگ تکلف و تصنع به خود بگيرد. تکرارهاي هنرمندانه ي کلمات، هم حروفي ها و وزن مناسب شعر و همچنين لحن عاطفي و تعزلي کلام سعدي را چون شربتي شيرين و گوارا به جان خواننده مي ريزد: بگذار تا مقابل روي تو بگذريم دزديده در شمايل خوب تو بنگريم شوق است در جدايي و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نياوريم روي ار به روي ما نکني حکم از آن تست باز آ که روي در قدمانت بگستريم ما را سري است با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سريم گفتي زخاک بيشتر نه که از خاک کمتريم ما با توايم و با تو نه ايم اينت بوالعجب در حلقه ايم با تو و چون حلقه بر دريم از دشمنان برند شکايت به دوستان چون دوست دشمن است شکايت کجا بريم؟ طنز و ظرافت طنز و ظرافت جايگاه ويژه اي در ساختار سبکي آثار سعدي دارد. البته خاستگاه اين طنز به نوع نگاه و تفکر اين شاعر بزرگ بر مي گردد. طنز سعدي، سرشار از روح حيات و سرزندگي است. سعدي به ياري لحن طنز، خشکي را از کلام خود مي گيرد و شور و حرکت را بدان باز مي گرداند. با همين طنز، تيغ کلامش را تيز و برنده و اثرگذار مي کند. طنز، نيش همراه با نوش است؛ زخمي در کنار مرهم. سالها بعد، لسان الغيب، حافظ شيرازي ابعاد عميق ديگري به طنز شاعرانه بخشيد و از آن در شعر خود استفاده ها برد: با محتسب شهر بگوييد که زنهار در مجلس ما سنگ مينداز که جام است يا کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوي به نقد اگر نکُشد عشقم، اين سخن بکشد

 



:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1196
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

 

 

شمس الدین محمد حافظ شیرازی

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

 زندگينامه: شمس‌ الدين‌ محمد حافظ ملقب‌ به‌ خواجه‌ حافظ شيرازي‌ و مشهور به‌ لسان‌ الغيب‌ از مشهورترين‌ شعراي‌ تاريخ‌ ايران‌ و از تابناک‌ترين‌ ستارگان‌ آسمان‌ علم‌ و ادب‌ ايران‌ زمين‌ است‌ كه‌ تا نام‌ ايران‌ زنده‌ و پابرجاست‌ نام‌ وي‌ نيز جاودان‌ خواهد بود. با وجود شهرت‌ والاي‌ اين‌ شاعران‌ گران‌ مايه‌ در خصوص‌ دوران‌ زندگي‌ حافظ بويژه‌ زمان‌ به‌ دنيا آمدن‌ او اطلاعات‌ دقيقي‌ در دست‌ نيست‌ ولي‌ به‌ حكم‌ شواهد و قرائن‌ ظاهرا شيخ‌ در حدود سال‌ 726 ه.ق‌ در شهر شيراز، كه‌ به‌ آن‌ صميمانه‌ عشق‌ مي‌ورزيده‌، به‌ دنيا آمده‌ است‌. اطلاعات‌ چنداني‌ از خانواده‌ و اجداد خواجه‌ حافظ در دست‌ نيست‌ و ظاهرا پدرش‌ بهاء الدين‌ نام‌ داشته‌ و در دوره‌ سلطنت‌ اتابكان‌ سلغري‌ فارس‌ از اصفهان‌ به‌ شيراز مهاجرت‌ كرده‌ است‌. شمس‌ الدين‌ از دوران‌ طفوليت‌ به‌ مكتب‌ و مدرسه‌ روي‌ آورد و پس‌ از سپري‌ نمودن‌ علوم‌ ومعلومات‌ معمول‌ زمان‌ خويش‌ به‌ محضر علما و فضلاي‌ زادگاهش‌ شتافت‌ و از اين‌ بزرگان‌ بويژه‌ قوام‌ الدين‌ عبدا...بهره‌ها گرفت‌. مرگ‌ خواجه‌ يك‌ سال‌ پس‌ از اين‌ ملاقات‌ صورت‌ گرفت‌ و وي‌ در سال‌ 791 ه.ق‌ در گلگشت‌ مصلي‌ كه‌ منطقه‌اي‌ زيبا و باصفا بود و حافظ علاقه‌ زيادي‌به‌ آن‌ داشت‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد و از آن‌ پس‌ آن‌ محل‌ به‌ حافظيه مشهور گشت‌. نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ تشييع‌ جنازه‌ خواجه‌ شيراز گروهي‌ از متعصبان‌ كه‌ اشعار شاعر و اشارات‌ او به‌ مي‌ و مطرب‌ و ساقي‌ را گواهي‌ بر شرك‌ و كفروي‌ مي‌دانستند مانع‌ دفن‌ حكيم‌ به‌ آيين‌ مسلمانان‌ شدند. در مشاجره‌اي‌ كه‌ بين‌ دوستداران‌ شاعر و مخالفان‌ او در گرفت‌ سرانجام‌ قرار بر آن‌ شد تا تفألي‌ به‌ ديوان‌ خواجه‌ زده‌ و داوري‌ را به‌ اشعار او واگذارند. پس‌ از باز كردن‌ ديوان‌ اشعار اين‌ بيت‌ شاهد آمد: قديم‌ دريغ‌ مدار از جنازه‌ حافظ/ كه‌ گرچه‌ غرق‌ گناه‌ است‌ مي‌رود به‌ بهشت‌

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه ی مشاهیر , حافظ , ,
:: بازدید از این مطلب : 1030
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

سخن ز آسمان‌ها فرود آمده‌ست

 

 

بر اقلیم جان‌ها فرود آمده‌ست

 

بود تابش ماه و مهر از سخن

 

 

بود گردش نه سپهر از سخن

 

سخن مایه‌ی سحر و افسو بود

 

 

به تخصیص وقتی که موزون بود

 

زدم عمری از بی‌مثالان  مثل

 

 

سرودم به وصف غزالان   غزل

 

نمودم ره راست عشاق را

 

 

ز آوازه پر کردم آفاق را

 

به قصد قصاید شدم تیزگام

 

 

برآمد به نظم معمام نام

 

ز بی‌چارگی‌ها درین چارسوی

 

 

به قول رباعی شدم چاره‌جوی

 

کنون کرده‌ام پشت همت قوی

 

 

     دهم مثنوی را لباس      نوی

 

    کهن مثنوی‌های پیران     کار

 

 

که مانده‌ست از آن رفتگان یادگار،

 

اگرچه روان‌بخش و جان‌پرورست

 

 

     در اشعار نو لذت       دیگرست

 

        دل نونیازان کوی           امید

 

 

خط سبز خواهد نه موی سفید

 

دریغا که بگذشت عمر شریف

 

 

به جمع قوافی و فکر     ردیف

 

کند قافیه تنگ بر من    نفس

 

 

از آن چون ردیف‌ام فتد کار پس

 

   نیاید برون حرفی از    خامه‌ام

 

 

    که نبود سیه‌رویی      نامه‌ام

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 690
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 20 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ   اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد   گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی   وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان   جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی   گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 760
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

فکر می کنید کدومشون آینده ی شما باشه؟



:: موضوعات مرتبط: خنده , ,
:: بازدید از این مطلب : 865
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

1- درمحل نقطه چین کلمه های مناسب بنویسید .

  • به اشاره ی غیر مستقیم از آیات ، روایات ، احادیث ، داستان ها ورویدادهای مهم تاریخی .......... می گویند .
  • مانند کردن چیزی به چیزی از لحاظ داشتن صفتی که به حد کمال رسیده باشد ............. نام دارد .

 2- معنی کدام کلمه صحیح است ؟

الف) تقریر : قرارگرفتن o                            ب) تماثیل : شکل ها o

ج) دوده : نژاد o                                        د) غرس : پاره کردن o

 

3- عبارت درست را با (ص) وعبارت غلط را با (غ) درداخل کمانک مشخص کنید .

  1. نشانه های جمع فارسی (ان) و(ها) می باشند . (    )
  2. تشبیه چهارم یا ادات تشبیه معمولاً به کلماتی مانند : چون ، مانند ، مثل گفته می شود . (    )
  3. مفعول درجمله معمولاً همراه با نشانه ی را می آید . (    )
  4. به خلاصه ی وفشرده ی خواسته ها و آرمان های یک گروه یا یک ملت کلمات قصارمی گویند . (    )

 4- مفهوم بیت زیر به کدام گزینه نزدیک تر است ؟

دارای دو گیتی ملک العرش خدایی             کاو را نیاز است ونه انباز ونه همتا

الف) خداوند صورتگری ماهر است .o                    ب) خداوند سازنده ای تواناست .o

ج) الله الصَّمد . o                                               د) الرّحمن الرّحیم . o

 5- کدام بیت از نظر مفهوم با بیت های دیگر متفاوت است ؟

الف ) برق ازشوق که می خندد بدین سان قاه قاه؟         ابر ازهجرکه می گرید بدین سان زارزار؟ o

ب ) هرنوع کند نقش وخود از نقش منزّه                    هرجنس کند جفت وخود از جفت مبرّا o

ج ) هم کارگهی همچو زمین ساخته معمور                 هم بارگهی هم چو فلک داشته برپا o

د ) کیست آن صورتگر ماهر که بی تقلیدغیر               این همه صورت بَرَد برصفحه ی هستی به کار؟ o

 6- کدام دوکلمه ازنظراملایی درست است ؟

الف)مزروع ، منشع o                                        ب) موقّر ومطین o

ج) مزروع ، منشأ o                                           د) معقر و متین o

 7- کدام گزینه  صحیح نیست ؟

الف) افراد جمع مکسر فرد است . o                    ب) علامات با (ات) عربی جمع بسته شده است . o

ج) کتاب مفرد کتب می باشد . o                       د) مدرسین با (ین) عربی جمع بسته شده است . o

 8- با توجه به بیت (چه زشت وچه زیبا همه نقش قلم اوست – نی نی نکند زشت ، نگارنده ی زیبا) گزینه ی صحیح را انتخاب کنید .

الف) دراین شعرآرایه ی (تشخیص) وجود دارد.o       ب) زشت وزیبا متضاد هم هستند . o

ج) این شعر از سه جمله درست شده است . o            د) ب و ج صحیح است . o

 9- کدام گزینه به ترتیب قرنی را که شاعران (وصال شیرازی ، قاآنی ، جامی ، سعدی) درآن زندگی می کرده اند نشان می دهد .

الف) دوازدهم ، سیزدهم ، نهم ، معاصر o                ب) سیزدهم ، سیزدهم ، نهم ، هفتم o

ج) نهم ، دوازدهم ، هفتم ، سیزدهم o                       د) معاصر ، دوازدهم ، هفتم ، نهم o

10- درعبارت زیر نهاد ، مسند ، متمم به ترتیب کدام است ؟ (عشق با دشوار ورزیدن خوش است)

الف) خوش ، دشوار ورزیدن ، عشق o                    ب) دشوار ورزیدن ، خوش ، عشق o

ج) عشق ، خوش ، دشوار ورزیدن o                      د) خوش ، عشق ، دشوار ورزیدن o

 منم دانلود کن:



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 660
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

ادبيات فارسي حضور زنان را چگونه در خود پذيرفته است؟ زنان چه فعاليت و تأثيري در ادب پارسي داشته‌اند؟ و بالاخره تأثير زنان در پايه‌گذاري، پيشرفته و تحولات شعر فارسي، اين مهمترين جلوة ادبي زبان فارسي، چگونه بوده است؟
با يك ديد كلي بعد از ناصرالدين شاه قاجار بروز تحولاتي چشمگير در موقعيت و عملكرد زنان ايران پديد آمد به صورتي كه هم‌اكنون زن ايراني امتيازات چشمگيري به دست آورده و از اعتبار و موقعيتي بسيار ممتازتر از گذشته برخوردار گرديده است و تقريباً همدوش و همراه مرد ايراني در مراكز علمي، فرهنگي، هنري، اقتصادي، سياسي و حتي گاه نظامي حضوري فعال دارد. دخالت زنان و تأثير آنان در آراستن صحنه‌ها و ايجاد حوادث داستانهاي عاميانه در قرون و اعصار مختلف به يك پايه نيست. در روزگاري كه زنان در كارهاي اجتماعي شركت مي‌جستند و در زندگي روزمره دخالتي قوي و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهميت بيشتري مي‌يافتند. در هر عصري كه زنان به پشت پردة‌ انزوا رانده مي‌شدند و از دخالت در امور اجتماعي باز مي‌مانند، از اهميت و تأثير آنها كاسته مي‌شد. زنان در حوزه داستان‌نويسي حضور چشم‌گيري نداشته‌اند مگر در زمان معاصر بنابراين تأثير اصلي و بزرگ زنان در ادبيات بيشتر در عرصه شعر بوده است.
در اين مقاله با بررسي شعر زنان (پروين اعتصامي، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) كه هر كدام تقريباً به دوره‌اي از تحولات اجتماعي ايران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراك آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقي بهار، سهراب سپهري، علي موسوي‌گرمارودي) پرداخته و از بررسي اين مقايسه به سطح فكري شعر شاعران مرد مي‌پردازيم. به عبارتي تفاوت شعر زن با شعر مرد كه آيا احساسات خاصي مثلاً احساسات ملي‌گرايانه، مذهبي، اعتقادي و ... دارد. خوش‌بين است يا بدبين، تلقي او نسبت به مسائلي از قبيل مرگ، زندگي، عشق، صلح و جنگ ... چگونه است؟ آيا اثر او درونگرا و ذهني است يا برونگرا و عيني، با بيرون و سطح پديده‌ها تماس دارد يا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است يا عشق‌گرا ...
وجه تمايز تصويري و عاطفي شعر زنان با مردان
     چه جنبه‌ها و ابعادي شعر زنان را از شعر مردان جدا مي‌سازد و آيا اين ابعاد در شعر شاعر زن فارسي در تمام دوره‌ها ديده مي‌شود يا خير؟ حقيقت مطلب اين است كه در موضوعات شعري از قبيل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهاي زيادي بين شاعران زن با شاعران مرد ديده مي‌شود؛ اين شباهت ممكن است به خاطر تقليدي بودن شعر زنان و يا اصلاً به خاطر ويژگي و خصوصيات خود اين موضوعات باشد كه تصوير و زبان و لحن و عاطفه مشابهي را مي‌طلبد. در اين نوع اشعار شايد بتوان گفت «مهمترين عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را بايد در نحوة انديشه و نگرش جستجو كرد» نه «تصاوير و زبان حتي اگر زبان صد در صد مردانه باشد.» غير از نحوه تفكر، به نظر مي‌رسد تنها حوزه‌اي كه مي‌توان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخيص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانه است؛ زيرا اينجاست كه احساسات و عواطف در حيطه شخصي جلوه مي‌كنند و مي‌توان جنس گويندة‌ آن را تعيين نمود. چنان به نظر مي‌رسد كه زن از بين رشته‌هاي مختلف ادبي فقط در قسمتهاي مكاتبه، غزلسرايي و رمان‌نويسي توانسته است به كمال هنرنمايي كند و در قسمت درام‌نويسي، انتقاد ادبي، مقاله‌نويسي و سرودن اشعار رزمي و هجايي ابداً نام مهمي از خود باقي نگذاشته است. زيرا همين صور ادبي هستند كه احساسات شخصي انسان را نمايان مي‌سازند و قسمت عمده زندگاني زن هم آميخته به عشق و نتيجه احساسات است.
اما آيا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسي انعكاس روشني دارد؟ براي پاسخگويي به اين سؤال بهتر است ابتدا به معناي عاطفه نظري بيفكنيم؛ منظور از عاطفه، اندوه يا حالت حماسي يا اعجابي است كه شاعر از رويداد حادثه‌اي در خويش احساس مي‌كند و از خواننده يا شنونده مي‌خواهد كه با وي در اين احساس شركت داشته باشد. نمي‌توان به يقين پذيرفت كه امكان آن باشد كه هنرمندي حالتي عاطفي را به خواننده خويش منتقل كند؛ بي‌آنكه خود آن حالت را در جان خويش احساس كرده باشد. به استناد به همين موضوع مطلب را پي‌مي‌گيريم و در بخش‌هاي بعدي به اجمال تفاوت‌هاي شعري زن و مرد را بيان خواهيم نمود.

پروين اعتصامي
    از آن جا كه تاريخچه زندگي پروين در اين مقاله نمي‌گنجد لذا روند اصلي موضوعي را كه همان  محتوا و بنمايه اشعار او از لحاظ فكري است دنبال مي‌كنيم.
پروين در قطعات خود، مهر مادري و لطافت روح خويش را از زبان طيور، از زبان مادران فقير، از زبان بيچارگان بيان‌ مي‌كند. گاه مادري دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگي يا ملاي روم و عطار و جامي مقامي دارد. او بيشتر نگران وظايف مادري است وقتي از انديشه‌ها خسته مي‌شود، بياد لطف خدا مي‌افتد و قطعه لطف حق را مردانه مي‌سرايد و خواننده را با حقايق و افكاري بالاتر آشنا مي‌سازد، و در همان حال نيز از وظيفه مادريش دست بر نمي‌دارد و باز هم مادري است نگران نفس، اهريمن را كه روح آريايي با آن وجود دوزخي كينه دارد، همه جا در كمين جان پاك آدمي مي‌داند، تشكيل خانوادة مهربان و  سعادت آرام و بي‌سر و صدا را نتيجه حيات مي‌پندارد.
دكتر يوسفي مي‌نويسد: «شعر پروين از لحاظ فكر و معني بسيار پخته و متين است، گويي انديشه‌گري توانا حاصل تأمل و تفكرات خود را درباره انسان و جنبه‌هاي گوناگون زندگي و نكات اخلاقي و اجتماعي به قلم آورده بي‌گمان او در اين باب از سرچشمه افكار پيشنيان نيز بهره‌مند شده است اما نه آن كه سخنش رنگ تقليد و تكرار پذيرفته باشد بلكه در انديشه و طرز بيان از اصالت برخوردار است.»
پروين زني مطيع و فرمانبردار و عفيف و پاك و صميمي است ولي در عين حال سخت دربند دوگانگي خير و شر، قوي و ضعيف، غني و فقير و پادشاه و گداست. تخيلش از طريق زبان اشياء و حيوانات كار مي‌كند. ولي هرگز به در هم ريختن يادهاي مختلف حافظه و از ميان برداشتن ديوارهاي زماني و مكاني يادها، توجهي ندارد. شعرش هيجان‌انگيز، پرشور و حال، اعجاب‌انگيز و تكان دهنده نيست. 
يكي از بارزترين ويژگيهاي اشعار ديوان او اين است كه در آنها خبري از مسائل عياشي و عاشقانه كه شعر فارسي سرشار از آن است، نيست، او بيشتر به اين مسائل پرداخته كه به هم ميهنان خود ياد بدهد تا به چه صورت يك زندگي پاك و عاقلانه و سعادتمندي را دنبال كنند. اشعار او بيشتر تعليمي است.
مدار انديشه پروين بر كار و كوشش، مذهب، رنج و غم مردم مي‌چرخد هر چند كه به اقتضاي روح لطيف و خواهرانه‌اي كه داشته و چه اقتضاي زمان، به سياست و مسائل جاري آن نپرداخته است و قلمرو شعري او به مكان زمان و حوادث خاصي محدود نيست.
پروين در اشعارش چند باري بيشتر به عشق اشاره نكرده لكن نه آن عشقي كه در مكتب ليلي و مجنون درس مي‌دادند. عشقي كه جور يار و زردي رخسار و ... آن نبود. منظور شاعر عشق الهي و به دور از عشق‌هاي مادي است، به همين سبب در هيچ كجاي آن، شعري كه مصاحبت مردي در آن آرزو شده باشد نمي‌بينيم و اين آرزوها براي پرنده و چرنده اين دفتر هم مفهومي ندارد.
كتاب عشق را جز يك ورق نيست    در آن هم، نكته‌اي جز نام حق نيست
مقامي كه پروين براي زن قائل است، و آنرا بارها در اشعارش مطرح مي‌سازد، خيلي بالاتر از مقامي است كه مدعيان تجدد براي زن مسلمان ايراني در نظر داشته و پيشنهاد و تحميل كرده‌اند، زن شعر پروين چون خود او موجودي قدسي، سازنده، مستحق و قادر به دانا شدن و آفرينش نيكي‌ها و پروردن فرزندان برومندي است. وي حقوق زن و مرد را يكسان مي‌داند در حالي كه اكثر شاعران مرد اين حق را يكسان بيان نكرده‌اند.
چه زن، چه مرد كسي شد بزرگ و كامروا   كه داشت ميوه‌اي از باغ علم، در دامان
و يا در قطعه نهال آرزو تفاوت ميان زن و مرد را در دانستن مي‌داند:
به هر كه دختر بداند قدر علم آموختن              تا نگويد كس، پس هشيار و دختر كودن است
لذا خلاصه موضوع تمام قصايد پروين با توجه به دسته‌بندي محتوا به صورت زير ارائه مي‌شود:
1) خلاصه موضوع تمام قصايد پروين پند و اندرزهاي اخلاقي، اعراض از دنيا، هوشياري در مقابل فريبكاري جهان، زودگذر بودن عمر، نكوهش تن و در مقابل آن تجليل از روح و روان و عقل و فضل و هنر مي‌باشد و در همة اينها پروين مانند حكيمي پير و با تجربه به خوانندة اشعار خود گفتگو مي‌كند.
2) در قسمت قطعات تمثيلي هم پيام پروين به اين صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، يكرنگي با ديگران و دوري از نفاق و بدگويي نسبت به ديگران، كمك به بيچارگان و دوري از دنيا.
3) در قسمت مثنويها هم اين پيامها به چشم مي‌خورد: رعايت حقوق ديگران و كمك به ناتوان، وقت‌شناسي، و تجليل از علم و هنر.
4) در تنها غزل ديوان نيز با اينكه داراي مضموني اجتماعي است، بلافاصله بعد از چند بيت به مطالبي چون پند و اندرز و يا كشتن و درو برخورد مي‌كنيم.
به تدريج در اشعار پروين، آثار مناشقات اجتماعي و عدم هماهنگي بين ثروت و فقر به چشم مي‌خورد. از مسايل قابل توجه در مورد اشعار پروين اين است كه مضامين عاشقانه در اشعار نمودي آنچناني ندارد و اگر از يك غزل آن هم در بيني آغازين و نيز ابيات آغازين و گذراي 2 تا 3 قطعه بگذريم كه اشارتي گذرا به مسايل عاشقانه دارد ديگر هيچ نشاني از اين موضوع در شعر پروين ديده نمي‌شود.
قضاوت درباره اينكه آيا عواطف عميق زنانة پرورش در اشعارش منعكس شده است يا خير، مشكل است؛ زيرا اگر هر عنصر كلامي را ملاك انعكاس عواطف شاعر در شعرش بدانيم بايد اذعان كنيم بسياري از عناصر كلامي كه نشانگر روح زنانگي يك شاعر باشند، از قبيل: نخ، سوزن، ماش، عدس و ... در شعر پروين وارد شده است، از طرف ديگر بعضي نشانه‌هاي معنايي هم ديده مي‌شوند كه نشانگر روح زنانه و عاطفه مادرانة اوست نظير درد و اندوههايي كه از زبان دختران يتيم بيان مي‌دارد و يا صحنه‌هاي گفتگو و مراقبتي از حيوان به عنوان مادر به نمايش مي‌گذارد. اما اگر تمام جنبه‌هاي عاطفي انسان را ملاك قرار دهيم بايد بگوييم در انعكاس عواطف خود ناتوان است و عاطفه عميق زنانه شاعر در شعرش منعكس نشده است فقط به صورت غيرشخصي عاطفه مادري آن هم در هيأت ديگران و گذرا ديده مي‌شود عاطفه‌اي كه هيچگاه خود شاعر آن را تجربه نكرد.
دايره لغات اشعار پروين متوسط است و در ديوان او به لغات تكراري، به كرات برخورد مي‌كنيم. اما بايد بدانيم كه اين تكرار حاكي از نظام خاص فكري اوست.


پروين و بهار
     اگر بخواهيم قياسي داشته باشيم به شاعران مرد زمان پروين ملك‌الشعراي بهار بهترين انتخاب است.
شعر ملك‌الشعرا در عين دوري از هرگونه تكلف و تصنع زيباست و در عين زيبايي رسا و روان فصيح، معاني تازه و تشبيهات بديع و توصيفات عالي و تمام، با استعمال الفاظ اصيل و فصيح و تركيبات صحيح از مختصات شعري اوست. شعر بهار بيان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معني و لفظ او نوآوريهاي ارزند‌ه‌يي هست كه روشن‌بيني او را در مسائل سياسي و اجتماعي مي‌نمايد به قالب نوگرايشي محدود يافت و گاه شعر خود را با پيكره چهارپاره‌هاي امروز پديد آورده است.
شعر او را از نظر موضوع مي‌توان به سياسي و انقلابي و اجتماعي و انتقادي و ادبيات شورانگيز عاشقانه تقسيم كرد. با اين دسته‌بندي به چنين عناويني مي‌رسيم:
1- منقبت پيامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زيادي از ملك‌الشعرا به اين امر اختصاص داده شده است اما در ديوان پروين از اين‌گونه اشعار مذهبي خبري نيست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت    كاو را فرمانبرند ثابت و سيار
فاطمه فرخنده ماه يازده سرور    آن بدو گيتي پدرش سيد و سالار


2- پند و اندرز به پادشاهان و حكام وقت:
در تركيب‌بند آئينه عبرت به يكي از اين نمونه‌هاي بسيار مهم و جالب توجه كرده است پروين نيز چون بهار عمل كرده با اين تفاوت كه او به صورت تمثيل و حكايت پادشاهان را به باد انتقاد مي‌گيرد و يا پند و اندرز مي‌دهد.


3- توصيف فصلهاي سال:
توصيف فصلهاي سال و جلوه‌هاي گوناگون طبيعت، يكي ديگر از موضوعهاي مكرر در ديوان بهار است در حاليكه در ديوان پروين به توصيف فصلها و طبيعت كم پرداخته شده است قدرت خارق‌العاده پروين در شرح عواطف قلب و عوالم معني است و هر جا كه به وصف منظره‌اي طبيعي پرداخته ضعف تخيل و فقد ديد زيباشناسي خود را آشكار كرده است.


4- شعرهاي سياسي و انقلابي:
از موضوعات مهم ديگر ديوان بهار است اما پروين كه 20 سال دوران خلاقيت شاعرانه او دقيقاً همان بيست سال فرمانروايي رضاشاه بود كه در طي آن حق آزادي سخن پايمال گشت لذا جبراً از صحنه سياست و اجتماع كشور بر كنار گشته است. هر چند كه از طرفي خود زنان تمايل به عنوان كردن مسائل سياسي نداشتن از طرف ديگر نير محيط اجتماعي ايران نيز براي شكوفايي استعداد زني جوان مانند پروين كه با تربيتي سنتي بزرگ شده بود چندان سازگاري نداشت.


5- شعرهاي عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زياد است اكثر غزلها و تغزلها او رنگ و بويي اينچنين دارد اما در ديوان پروين يك غزل و چند غزل‌گونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزل‌سازي ملايم طبع پروين نبوده آن پنج شش غزل را بايد قصايد كوتاه خواند.»


6- مفاخره
اكثر شاعران از قديم تا امروز گاهي با دواعي و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبيراتي ستوده‌‌اند كه گاهي بجا و در خور پايگاه بلندشان در سخنرايي است و گاهي نيز به لاف و گزاف مدعيان كم مقدار نزديكتر است. پروين فقط در يك قطعه شعري كه براي سنگ مزار خود ساخته، يعني مي خواسته پس از مرگش ديده شود، خود را «اختر چرخ ادب» ناميده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و انديشه خويش را مي‌ستايد (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگير خويش ياد مي‌كند در حقيقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برمي‌خيزد.)
ز شعر قدر و بها يافتند اگر شعرا    منم كه شعر ز من يافته است قدر و بها



فروغ فرخزاد
     فروغ فرخزاد در سه كتاب اولش (اسير، ديوان، عصيان)، بيشتر هوسهاي زنانه را به نظم مي‌كشيد ولي با (تولدي ديگر) به سوي ايجاد تصاوير زنانه از زندگي خصوصي و اوضاع محيط خود گرائيده است. ديوار دومين اثر وي وضعي را مي‌رساند كه شخص مي‌خواهد تمام محدوديتهاي سنتي را درهم شكند. چرا كه خود را در دنيايي از خود بيگانگي در مي‌يابد كه دور و برش را ديواري حصار كرده است. در سومين اثرش (عصيان) ساده‌ترين و عميق‌ترين مضمون كشف شده هويت انساني هويت شيطاني را و مسأله بنيادي فلسفي اختيار و اجبار را عرضه كرده است.
نوع نوشته‌هاي فروغ بسامد برخي واژه‌ها و كاربرد آن در ديد اول هر مخاطبي را بر آن مي‌دارد كه اين احتمال را بدهد كه شاعر اين قطعات زن است، زني كه در چهار ديوار اسارت خانگي در برابر سنت‌ها و اخلاقيات معمول خانوادگي مي‌ايستد و با جسارتي كه خاص اوست، تنها احساسات و تمايلات غريزي خود را بر ملا مي‌سازد كه مي توان گفت هم از نظر تصوير و هم از لحاظ فكر و محتوا، خاص اوست.
فكر و محتوا در سه كتاب اول از چهارچوب (من) زني كه درگير با مسائل سطحي و ظاهري و پيش پا افتاده است فراتر نمي‌رود. او به هيچ مسأله‌اي عميقاً نگاه نمي‌كند و نمي‌انديشد. او چون گزارشگر پرشتابي مي‌ماند كه عواطف و احساسات ابتدايي خويش را به سرعت و به راحتي منعكس مي‌كند و در ابراز اين احساسات سطحي، بي‌پرده و بي‌پروا سخن مي‌راند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسير مي‌خوانيم:
سرشار/ از تمامي خود سرشار/ مي‌خواهمش كه بفشردم بر خويش/ بر خويش بفشرد من شيدا را/ بر هستيم به پيچد، پيچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لاي گردن و موهايم/ گردش كند نسيم نفس‌هايش/ چون شعله‌هاي سركش بازيگر/ در گير دم به همهمه در گيرد/ خاكسترم بماند در بستر/ در بوسه‌هاي پر شررش جويم/ لذت آتشين هوس‌ها را/...
شايد سادگي شعر فروغ، از اين سرچشمه مي‌گيرد كه بين تجربيات روزمره زندگي و چيزي كه او به صورت شعر در مي‌آورد فاصله‌اي وجود ندارد.
بيان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختيهاي عشق، اشعاري خطاب به پسر يا شوهر ارائه تصويري از خانه‌اي متروك و بي‌رونق كه خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نيز سطح گونه‌هايي كه نوعي عصيان و سركشي در مقابل جامعه است از جمله محتواهاي سه كتاب دوره اول شاعري فروغ است. محتواي كتابهاي دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاريكي و شب اضطراب و پريشاني و عدم رابطة با ديگران و تلاش براي ايجاد اين رابطه، يادآوريهاي دوران كودكي و آرزوي آمدن آن به خاطر صميميتي كه در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمينه انعكاس عواطف و روحيات عميق زنانه پيشتاز زنان شاعر است. او هم در زمينه انعكاس عواطف يك زن صميميت و رك‌گويي خاص خود را دارد و هم در حوزة بيان وجدانهاي اجتماعي از ديدگاه يك زن بياني روشن و آشكار دارد. و «فروغ هيچگاه ميل ندارد از پشت پرده سخن گويد و هميشه از روبرو با مسائل برخورد مي كند»
فروغ در اشعارش آنچنان صميمي و صريح حرف مي‌زند كه مي‌توان آن اشعار را نمونه‌اي بارز از «ادبيات شخصي» دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صميميت و عاطفه عميق شاعرانه واقف است و مي‌گويد:
«شاعر بودن يعني انسان بودن. بعضي‌ها را مي‌شناسم كه رفتارشان هيچ ربطي به شعرشان ندارد. يعني فقط وقتي شعر مي‌گويند كه شاعر هستند بعد تمام مي‌شود؛ دو مرتبه مي‌شوند يك آدم حريص شكموي تنگ‌نظر بدبخت حسود حقير. من حرفهاي اين آدم را قبول ندارم. من به زندگي بيشتر اهميت مي‌دهم.»


سهراب سپهري  و فروغ فرخزاد
     سپهري شاعري است كه از دورة ابتدايي شعرش تا دورة جستجو و از آن دوره تا دورة يافتن خط فكري مشخص و زبان شعري مختص (كه حتي بي امضاء هم شناخته مي‌شود) جهاني آرماني را مي‌جويد. جهاني كه در آن «عشق» پيدا باشد «دوستي» پيدا باشد و «كلمه»، «آب»، «عكس اشيا و آب»، «سمت مرطوب حيات» و «شرق اندوه نهاد بشري» پيدا باشد.
اما همانطور كه گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعي و سياسي زمان خود را درك مي‌كند و به صور گوناگون در اشعارش منعكس مي‌سازد. ولي سپهري تا آخر، جهان آرماني و ذهني خود را حفظ مي‌كند. و از جريانهاي اجتماعي، سياسي زمان دور مي‌ماند. و اگر احياناً چشمش به «قطاري» مي‌افتد كه «سياست» را مي‌برد، آن را خالي مي‌بيند.
من قطاري ديدم ، كه سياست مي‌برد و چه خالي مي‌رفت     (صداي پاي آب صفحه 279)
سپهري و فرخزاد در بيان حالات و شدت احساسات تقريباً چون يكديگر هستند با اين تفاوت كه «فرخزاد» در بيان خواسته‌ها، آرزو و احساسات شخصي خويش بي‌پروا و بدون هيچگونه ملاحظه‌اي سخن مي‌گويد (مخصوصاً‌ در سه كتاب دوره اول).
ولي سپهري بندرت تمايلات و خواسته‌هايش را ابراز مي‌كند. او به بيان نفسانيات صرفاً اكتفا نمي‌كند و تجربه خود را به عوالم نفساني منحصر نمي‌كند. او به مرز جديدي از صميميت شاعرانه دست يافته است؛ كه در آن تصاوير شعريش، زلال، روشن، پاك و پر اشراق جلوه مي‌كنند و گوئي قداست خاصي بر فضاي شعر او حاكم است كه او را از انديشيدن به علائق و پسندهايش به جهان مادي باز مي‌دارد.
طبيعت ستايي يكي ديگر از ويژگيهاي شعر سهراب است، از آنجائيكه «پيشه شاعر نقاشي» است حساسيت و ظرافت‌هاي خاصي را در ترسيم نمودن چهره‌هاي مختلف طبيعت بكار مي‌گيرد. در حاليكه فروغ كمتر به توصيف طبيعت پرداخته است. و در يكي دو جا، كه به اين امر پرداخته بسيار ضعيف و سطحي، سخن رانده است.
شيوه بيان مستقيم يكي ديگر از ويژگيهاي مشترك برخي از اشعار سپهري و فرخزاد است و همچنين سطور ساده شعري هم از ويژگيهاي مشترك هر دوي آنهاست.
اشاره به آئين‌ها، اصطلاحات ديني و مذهبي، اشاره به اسمهاي خاص تاريخي و جغرافيايي، از ويژگيهاي شعر «سپهري» است. ولي فرخزاد با اينكه مسافرتهاي زيادي به داخل و خارج از كشور داشته است و با «تورات» هم آشنا بوده جز در آيه‌هاي زميني به اطلاعات به دست آمده خويش كه حاصل تجربه‌هاي فوق بايد باشد، اشاره نمي‌كند.
ديد سهراب عمدتاً مثبت بوده در حالي كه نگرش فروغ به جهان از دريچه مخالف بوده است.
زندگي رسم خوشايندي است/ زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ/ پرشي دارد اندازة عشق/ زندگي چيزي نيست، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود/ زندگي جذبه دستي است كه مي‌چيند/ زندگي بعد درخت است به چشم حشره/ زندگي تجربه شب پره در تاريكي است... (سپهري صداي پاي آب صفحه 290)
زندگي شايد/ يك خيابان دراز است كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي‌گذرد/ زندگي شايد آن لحظه مسدوديست/ كه نگاه من، در ني ني چشمان تو خود را ويران مي‌سازد/ و در اين حسي است/ كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آويخت... (فرخزاد تولدي ديگر صفحه 151)


طاهره صفارزاده
      از ويژگيهاي اشعار صفارزاده توجه به مسائل ديني مخصوصاً مذهب شيعه است.
 صداي ناب اذان مي‌آيد/ صفير دستهاي مؤمن مرديست كه حس دور شدن، گم شدن، جزيره شدن را/ ز ريشه‌هاي سالم من بر مي‌چيند/ و من به سوي نمازي عظيم مي‌‌آيم/ وضويم از هواي خيابان است و/ راهنماي تيره دود/ و قبله‌هاي حوادث در امتداد زمان... (دفتر دوم صفحه 91)
بيان مسائل سياسي و اشاره به وقايع مهم جهان، ديگر ويژگي فكري او محسوب مي‌شود. او معمولاً در تمام آثارش به جريانهاي سياسي ايران و جهان نظر دارد. و ديگر اينكه اشاره به تقابل عرفان و مذهب با قرن پلاستيك و عصر ماشين با طبيعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به «زن بودن» خويش اشاره‌هاي متعدد دارد و غير مستقيم ديدگاههاي جامعه را نسبت به زنان منعكس مي‌كند. مثلاً‌ آنجائيكه كه از تولد خويش ياد مي‌كند چنين مي‌نويسد:
من زادگاهم را نديده‌ام/ جايي كه مادرم/ بار سنگين بطنش را/ در زير سقفي فرو نهاد/ هنوز زنده‌ست/ نخستين تيك تاكهاي قلب كوچكم/ در سوراخ بخاري/ و درز آجرهاي كهنه/ و پيداست جاي نگاهي شرمسار/ بر در و ديوار اتاق/ نگاه مادرم/ به پدرم/ و پدربزرگم/ صداي خفه‌يي گفت/ دخترست!...
صفارزاده معمولاً با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عاميانه، حتي مطرح كردن شعارها، تلاش مي‌كند به شعر و زبان مردمي نزديك‌تر شود. شايد به همين دليل، از آوردن واژه‌ها و اسامي، از زبانهاي بيگانه خودداري مي‌ورزد. و از رمز و اشاره‌هاي دور و دراز چشم مي‌پوشد.


علي موسوي گرمارودي  و طاهره صفارزاده
شعر صفارزاده، فقط در بكارگيري بسامد واژه‌هايي كه مبين «زن بودن» سراينده است با شعر زنان مشترك است. و از جنبه‌هاي مختلف ديگر، مخصوصاً فكر و محتوا، تفاوت‌هاي آشكاري با آنان دارد. از ديگر سو، وجه تمايز خاص خود را با شعر مردان، همچنان حفظ مي‌كند. اشعار وي با گرمارودي در يك خطوط فكري مشترك است. گرمارودي در آثار خود، هم در قالبهاي كهن شعر فارسي و هم در شعر نيمايي (بحور شكسته و چاره پاره) و هم در شعر سپيد طبع آزمايي كرده است.
گرمارودي در بيشتر اشعارش به بيان عقايد مذهبي و گرايشهاي ديني خويش پرداخته و به مناسبتهاي مختلف مذهبي، شعرهاي متنوعي سروده است. و از اين نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقايسه است. قطعات «بهار در خزان»، «سايه‌سار نخل ولايت»، «افراشته باد قامت غم» و «خاستگاه نور» از زيباترين اشعاري محسوب مي‌شوند كه به همين مناسبت‌ها سروده است.
از ديگر ويژگيهاي شعر او، توجه به مسائل سياسي و وقايع روز است. كه به گستردگي به آن پرداخته است. و ديگر آنكه توجه به طبيعت و جلو‌ه‌هاي گوناگون آن از ويژگي‌هاي شعري اوست در حاليكه صفارزاده به ندرت به طبيعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودي انديشه‌هاي شكل يافته است كه در قالب كلمات عرضه مي‌شود. حال آنكه شعر واقعي كلماتي شكل يافته است كه انديشه‌اي را عرضه مي‌كند در اشعار آن دو، بيشتر انديشه به معناي خاص خودش جريان دارد تا تصوير؛ يعني شعرشان حاوي فكر و انديشه‌اي است كه خواننده را به دانستني جديدي فرا مي‌خواند و زمينه نوعي تأثر را در او بوجود مي‌آورد.
در شعر صفارزاده، فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعري مواجه مي‌شود كه اسلوب گرمارودي را در زباني فشرده و موجزتر و با بار بيشتر از لحاظ انديشه و تفكر مي‌بيند هر دوي آنها، با استفاده از تعابير مذهبي و قصص و آيات قرآن به صورت تلميح و جهان مداري و سياست محوري، رنگ و بوي خاص به اشعارشان بخشيده‌اند. سياست محوري، در هر مجموعه آثار هر دو، آنها را به سمت صراحت‌گويي و بيان مستقيم متمايل مي‌كند. با اين حال اشعار صفارزاده و گرمارودي از نظر اسلوب زباني جاذبه‌اي براي نسل جوان نداشته است.


جمع‌بندي و نتيجه‌گيري:
1- معمولاً اكثر زنان و مردان شاعر معاصر واقع‌گرا (برون‌گرا) هستند. يعني به رويدادهاي جامعه و تحولات اجتماعي و سياسي توجه دارند، با اين تفاوت كه: مردان شاعر، به علت حضور همه جانبه در اجتماع، با ديدي بازتر به طرح مسائل و وقايع مختلف مي‌پردازند و زنان به فراخور حال و تا آنجا كه محدوديت‌هاي خانه و اجتماع اجازه دهد. پروين كه كمتر خواننده‌اي پيدا مي‌شود كه ديوانش را بخواند و تحت تأثير همدرديهاي او (با محرومان و ستمديدگان جامعه) قرار نگيرد. او همچنين در قالب تمثيل چهره ستمكاران و زورگويان زمانه را ترسيم مي‌كند. و به اين ترتيب توجه مردم را به مصائب و مشكلاتشان جلب مي‌كند. فروغ نيز در دو كتاب «تولدي ديگر» و «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» از خود محوري بيرون مي‌آيد و با نگرشي تازه به اجتماع و مسائل متعدد آن نظر مي‌كند. و طاهره صفارزاده هم از همان ابتداي شاعري و در اولين مجموعه اشعارش «رهگذر مهتاب» با قطعه « كودك قرن» به طرح مشكلات و رويدادهاي اجتماعي و تا حدودي سياسي مي‌پردازد و در آثار ديگرش، تقريباً تمام قطعات شعري او را مضامين اجتماعي، سياسي و بعدها مذهبي در بر‌مي گيرد.
و اما شاعران مرد، به خاطر آزادي عمل بيشتر، به طرح عيني‌تر مسائل اجتماعي و سياسي مي‌پردازند. در تاريخ ادبيات ايران شايد كمتر شاعري به اندازه بهار اشعارش را به ثبت رويدادهاي تاريخي، اجتماعي و سياسي زمان اختصاص داده باشد. و از اين نظر با هيچ شاعري قابل قياس نيست.
از مردان شاعر اين دوره كه كمتر به مسائل سياسي و اجتماعي توجه نشان داده است مي‌توان به سهراب اشاره كرد كه درون‌گرايي اختيار كرده و از اين جهت مورد انتقاد معاصرانش قرار مي‌گيرد. گرمارودي هم كه در سر تا سر اشعارش به مسائل اجتماعي، سياسي و مذهبي توجه تام و تمام نشان مي‌دهد.
2- در بيان مسائل عاطفي و خانوادگي و با احساساتي‌ حادتر از مردان، شعر گفتن، يكي ديگر از ويژگيهاي شعر زنان است كه كمتر در شعر مردان جلوه كرده است. پروين كه بسامد بالايي از اشعارش را به ترسيم چهره كودكان بي‌سرپرست و بينوا اختصاص داده است و با هنرمندي تمام و ايفاي نقش مادرانه به توصيف حالات مختلف كودكان خردسال پرداخته است. فروغ هم كه در چند قطعه از سه كتاب نخستينش و يكي دو قطعه در دو كتاب ديگر عاطفه و مهر مادري را مطرح كرده است. در حالي كه در اشعار مردان به ندرت به شعري با احساس و عاطفه بر مي‌خوريم.
3- هر چند از نظر روانشناسي، زنان در بروز احساستشان راحت‌ترند. ولي اكثر زنان شاعر ايراني به اصول و آداب اجتماعي و مذهبي پاي‌بند هستند و از ابراز علائق و گرايشهاي شخصي و خصوصي خودداري مي‌كنند. و يا اگر «بندرت» اشاره مي‌كنند با حجب و حيا و پوشيده و غير مستقيم است.
4- زنان شاعر، معمولا اهل مفاخره نيستند. در ديوان پنج‌هزار و چند بيتي «پروين اعتصامي» فقط در يكي دو جا از خود مي‌گويد:
اينكه خاك سيهش بالين است           اختر چرخ ادب پروين است.
در حاليكه مردان شاعر به تبعيت از سنت معمول و مرسوم ديرينه ادب فارسي، به كرات خويشتن را مطرح مي‌سازند و به اشعار خود مي‌بالند.
5- تا زمان فروغ شعر فارسي از داشتن معشوق مرد، معشوق مردي كه از ديدگاه جنسي، عاطفي و جسماني يك زن ديده و تصوير شده باشد، محروم مانده است. و نيز مي‌توان بر اين نظر تأكيد كرد كه غالب شاعران زن ما، جهان درون و بيرون را از چشم شاعران مرد ملاحظه كرده‌اند و همانند آنان عاشق زلف سياه و خط و خال معشوقي زنبور ميان بوده‌اند. ما هيچ‌گاه نگاه زنانة عميقي به جهان در ادبيات خود نداشته‌ايم. در حالي كه شاعران مرد از ابتدا در شعرهاشون به اين مسئله اشاره داشته‌اند و در شعر آنها به وفور به علاقه خود به زن و معشوق زن خود بر مي‌خوريم.
در شعرهاي پروين در حوزه لغات و تركيبات نشانه‌هاي زن بودن او پيداست و اگر عاطفه‌اي در شعرش منعكس شده است عاطفه مادرانه است در حالي كه خود او يك مادر نبوده است. اما پس از تقريباً هزار و دويست سال سابقه ادبيات فارسي فروغ موضوعاتي را با تصاويري جديد براي اولين بار در شعر فارسي مطرح كرد و مضامين جديد آفريد؛ مثلاً شاعران كهن جز به ندرت درباره زندگي خصوصي خود سخن نگفته‌اند. با تسلطي كه او به شعر داشت چه بسا كه توانست نگاههاي زنانة خود را به جهان درون و بيرون تبديل به اشعاربلندي كند و به غناي ادبيات عاطفي و صميمانة ما بيفزايد.
به هر حال بعد از فروغ بود كه زنان شاعر به ارائه تصاوير و همراه آن عواطف مخصوص زنانه اشعار خود پرداختند. البته نه به مهارت و خوبي فروغ بود و از طرفي ديگر با شدت و ضعفها و تفاوتهايي همراه بود.
6- در شعر مردان وسعت بكارگيري از قالب‌هاي شعري و رعايت قافيه‌ها و اصول ادبي بيشتر از شعر زنان به چشم مي‌خورد.
7- مردان شاعر در تركيب‌آفريني خلاق‌تر هستند. در حالي كه بسامد برخي از واژه‌ها در شعر زنان تفاوت معني‌داري با شعر مردان دارد؛ كه همين امر خواننده را به زن بودن شاعر متوجه مي‌كند.
8- از نظر فكري شعر اكثر زنان وجه تمايز خاصي با شعر مردان دارد.
9- حوزه شعر زن در زمينه ادبي، محدودتر از شعر مردان است.
10- زنان در بيان مسائل احساسي و عاطفي، پيشگام‌تر از مردان هستند.
11- مهمترين نكته‌اي كه در اولين برخورد با شعر شاعره‌هاي جوان معاصر به چشم مي‌خورد كمبود اصالت و فقدان استقلال لازم شعري است. اكثريت اشعار شاعره‌هاي جوان سوزناك و دردآور است و مي‌بينم كه حتي از تأثير تصويرسازي دلنشين هم در اين اشعار خبري نيست و آنچه اصالت كار شاعران بزرگ است در شعر شاعره‌ها دست نزده باقي مانده است و تنها رويه كار مورد تقليد است. به سادگي مي‌توان يكي از علل توجه شاعرها به شعر فروغ فزخزاد، اشتراك شرايط زندگي آنها دانست. اكثر شاعره‌هاي ما به علت شرايط زندگي و نيز به خاطر موقعيت‌ سني خويش «عشق» را مظهر اصلي شعر خود برگزيده‌اند و در حدود 80% از مجموع اشعار آنها به اصطلاح «عاشقانه» است.
شاعره‌ها در تصويرسازي دو روش دارند؛ يا از همان فوت و فن قديميها استفاده مي‌كنند كه خود به خود، اگر شعرشان روشن و با معني است لكن كهنه و تكراري و تقليدي محسوب مي‌شود . يا به تقليد از شعر موج نو دست به ساختن تصاوير تازه اما بسيار دور از ذهن مي‌زنند و شايد يكي از علل پراكنده‌گويي‌شان همين عدم رعايت اصول در خلق اجزاء شعري است. لذا ملاحظه مي‌شود كه نه تنها در گذشته بيشتر اشعار شاعران زن از جهت تصاوير و نيز انعكاس عواطف جنبه‌اي تقليدي داشته است، بلكه بعد از فروغ هم كه حركتي تحولي از اين جهت آغاز شده بود جنبة تقليد و حتي كتمان عواطف همچنان ادامه مي‌يابد. چيزي كه در شعر شاعران مرد امروزي به ندرت ديده مي‌شود.



:: موضوعات مرتبط: مقالات ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 697
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

اینم بقیه ی ویژگی های فعل:

روی من کلیک کن---------------------



:: موضوعات مرتبط: pdf , ,
:: بازدید از این مطلب : 668
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

با یکی از ویژگی های فعل آشنا شوید:

گذر



:: موضوعات مرتبط: ppt , ,
:: بازدید از این مطلب : 870
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی باقری

در ادبيـات تعليمي،  اندرزنامه ها را به طور كلي، مي توان بـه دو قسـم اندرزنامـه ( كتابهايـي كـه مختص پندو اندرز نوشته يا سروده شده اند) و اشارات اندرزي (كه شاعران و نويسندگان در اثناي اثر خود بدان پرداخته اند) تقسيم كرد. ميراث مكتوبي كه از دوره هاي پيش از اسلام از پند و اندرز به ما رسيده است، مربوط به دوره ساساني است. اين اندرزها شامل كلمات قصار و حكيمانه اي است كه پس از اسلام نيز بر ادبيات ما تأثير به سزايي گذاشت.
گفتنـي است كـه تقريبـاً تمامـي ايـن آثـار تحت تأثيـر ديـن زرتشتـي و سفارشهـاي آيين زرتشتي است . از جمله اين كتابها و رساله ها مي توان به اين موارد اشاره كرد: اندرزهاي آذرباد مهزسپندان، يادگار بزرگمهر، اندرز خسروقبادان و داستان مينوي خرد.
در دوره پـس از اسـلام نيـز، شاعـران و نويسندگـان از تذكـر مردمـان و آراستگـي آنـان به اخلاقيات غافل نماندند. حنظله بادغيسي و ابوسليك گرگاني در شمار نخستين شاعراني اند (قرن سوم) كه شعرشان دربردارنده پند و اندرز است. رودكــي (متوفي
۳۲۹ قمري) از شاعران  مشهور دوره ساماني است  كه از او با لقب «پدر شعر فارسي» ياد كرده اند معناي بيشتري در پند و اندرز در شعر خود آورده است.  ديگر از شاعران  مشهوري  كه سهم  شايسته اي در ادبيات تعليمي  دارند مي توان به ابوشكور بلخي، صاحب منظومه «آفرين نامه» اشاره كرد و پس از او فردوسي در سروده مشهور خود، شاهنامه ابيات بسياري را از زبان بزرگمهر و يا پادشاهان و نيز گفته هاي حكيمانه خود در پايان داستانها آورده است.
اما با گذشت زمان و تأثير اسلام بر انديشه شاعران و نويسندگان، اندرزها مفهومي زاهدانه و عارفانه يافت. ناصر خسروقبادياني به اشعار حكيمانه خود و بالاخره  سنايي غزنوي  پيشرو انديشه هاي عرفاني در شعر فارسي، اعتباري ديگر به ادبيات تعليمي بخشيدند كه بعدها شاعراني  چون  نظامي  گنجوي، سعدي، حافظ  و مولوي  به آن كمال بخشيدند. سهم سعدي در ادبيات اندرزي ايران بسيار ارزشمند  و جايگاهي رفيع است. دو اثر مشهور او بوستان  و گلستان  سرشار است از اخلاقيات و حكايات حكيمانه كه بازتابي زيبا، ساده و آهنگين بيان شده اند.
در نثر فارسي نيز نمونه هاي گرانقدري در ادبيات تعليمي وجود دارد كه از معروفترين آنها مي توان به اين آثار اشاره كرد: قابوس نامه از عنصرالمعالي كيكاووس بن اسكندربن قابوس بن وشمگير؛  سياست نامه اثر خواجه  نظام الملك طوسي،  نصيحة الملوك  و كيمياي سعادت از امام محمد غزالي، مرزبان نامه اثر مرزبان ابن رستم ابن شروين، بختيارنامه از دقايقي مروزي، اخلاق محسني

از ملاحسين كاشفي. اين آثار و آثار بسيار ديگر از متون ادب فارسي نشان دهنده اهميت اخلاق در ميان ايرانيان است.

 

« مرزبان نامه »

مرزبان‌نامه کتابی‌ست نوشتهٔ اسپهبد مرزبان‌بن رستم‌بن شهریاربن شروین‌بن رستم‌بن سرخاب‌بن قارن. بعدها سعدالدین وراوینی آن را از لهجه طبری به فارسی دری نقل کرد. این اثر یکی از آثار ارزنده زبان فارسی است که در نیمه اول قرن هفتم میان سالهای 617-622 از گویش طبری باستان به زبان پارسی دری نوشته شد.این کتاب در نه باب و یک مقدمه و یک ذیل است.مرزبان نامه از زبان حیوانات و به تقلید از کلیله و دمنه نصرالله منشی نوشته شده است.درواقع نویسنده کتاب از طریق داستانهای غیر مستقیم واز زبان حیوانات پند و اندرزهای خود را به پادشاه زمان خود می گوید.این روش در میان دانایان هندی و ایرانی رواج داشت و در ایران پس از اسلام نیز ادامه یافت. پیش از سعدالدین یکی از فضلای ملطیه موسوم به محمدبن غازی که نخست دبیر و سپس وزیر سلیمان شاه بن قلج ارسلان(588-600)بوده است در سال 598 وحدود ده سال پیش تر از وراوینی این کتاب را اصلاح و انشا نموده و آن را روضه العقول نامیده است.

 به قول شادروان بهار"روضه العقول و مرزبان نامه دو همزادند از یک پستان شیرخورده در کنار یک دایه پرورش یافته الا اینکه لغات تازی غریب در روضه العقول بیشتر از مرزبان نامه به کاررفته و شعر پارسی در آن کمتر استشهاد شده است." مرزبان نامه از نوع ادب تمثیلی(فابل)محسوب می شود ونثر آن فنی است.

 

«  قصه اي از مرزبان نامه »

روزي بود و روزگاري بود. يک خروس بود که قصه گفتن و داستان شنديدن را دوست مي داشت و هر وقت مرغ ها و کبوترها و گنجشک ها را مي ديد از آن ها مي خواست که سرگذشت هاي ديده يا شنيده را تعريف کنند. آن ها هر وقت دور هم بودن خروس را هم دعوت مي کردند، دور هم مي نشستند و قصه مي گفتند.

هر چه را خودشان ديده بودند و هر چه را شنيده بودند از حيله ها و حقه هايي که شغال ها و روباه ها و شکارچي ها براي گرفتن مرغ ها به کار مي بردند و از بلاهايي که بر سر خودشان يا دوستانشان آمده بود سخن مي گفتند و خروس از اين راه خيلي خبرها به دست مي آرود.

 يک روز خروس تنها مانده بود و باغچه اي هم که در آن زندگي مي کرد درش باز بود خروس هم آمد توي کوچه و قدم زنان از کوچه به صحرا رسيد. فصل بهار بود و صحرا سبز و خرم بود، درخت ها شکوفه کرده و بوي گل در هوا پاشيده بود. خروس دلش به شوق آمد و به صداي بلند آوازي خواند.

 

روباي در آن نزديکي بود. صداي خروس را شنيد و هوس گوشت خروس کرد، پا به دويدن گذاشت و به سرعت به طرف خروس آمد . خروس همين که روباه را ديد از ترس پريد روي ديوار و از آن جا به روي شاخه درختي پريد و همان جا نشست. روباه وقتي ديد خروس از دسترس او دور شد بناي زبان بازي را گذاشت و به خروس گفت:

چرا رفتي بالاي درخت؟ مگر از من هم مي ترسي؟ من که با تو دشمني ندارم. من وقتي آواز تو را شنيدم حظ کردم و ديدم آواز خوبي داري آمدم از ديدار تو و رفاقت با تو بهره مند شوم. هوا هم خيلي خوب است، گل ها هم شکفته است، صحرا هم سبز است، آواز تو هم غم را از دل مي برد، من هم از اشخاص هنرمند بسيار خوشم مي آيد و چه خوب است، قدري با هم در اين صحرا گردش کنيم.

خروس که داستان هاي بسياري از حيله روباه شنيده بود و مي دانست اين حرف ها همه براي پائين آوردن او از درخت است جواب داد: بله هوا خوب است، صحرا هم سبز است، گل ها هم شکفته است، آواز من هم بد نيست ولي من تو را نمي شناسم و هميشه پدرم مرا نصيحت مي کرد که با مردم ناشناس رفاقت نکنم و با کسي که از من قوي تر است در جاهاي خلوت تنها گردش نکنم.

 من هميشه پند پدر را به ياد دارم و مي دانم که بسياري از جوجه ها از رفات با مردم ناشناس پشيمان شده اند. روباه گفت: بله، بله، من هم با پدرت دوست هستم، چه مرد خوبي است، من از موقعي که تو بچه بودي هر روز به خانه شما مي آمدم، اتفاقا همين ديروز با پدرت با هم بوديم از تو هم تعريف مي کرد و مي گفت: پسرم خيلي باهوش و زيرک است و بعد پدرت از من خواهش کرد که در صحرا و بيابان مواظب تو باشم تا کسي نتواند به تو چپ نگاه بکند.

 خروس گفت: پدرم هيچ وقت از تو صحبتي نکرد. و من هرگز ياد ندارم که روباهي در خانه ما رفت و آمد داشته باشد. علاوه بر اين پدر من پارسال مرحوم شده و تعجب مي کنم که تو مي گويي ديروز با او صحبت کردي. روباه گفت: ببخشيد، مقصود من مادرت بود. ديروز مادرت سفارش مي کرد که تو را تنها نگذارم، اصلا من با همه خويشاوندان شما دوستي دارم و همه از من تعريف مي کنند، حالا اگر ميل نداري گردش کني حرفي نيست، ولي از اين که از راه رفتن با من احتياط مي کني خيلي متاسفم که هنوز دوست و دشمن خود را نشناخته اي و نمي دانم چه کسي ممکن است از من بد گويي کرده باشد.

 خروس گفت: من درباره تو از کسي نشنيده ام، اما اين را مي دانم که خروس و روباه نبايد با هم رفاقت کنند. چون که روباه از خوردن خروس خوشش نمي آيد و خروس عاقل بايد خودش دلش بسوزد و با دشمن خود دوستي نکند. روباه با خنده جواب داد: گفتي دشمن؟ دشمن کدام است؟ مگر خبر نداري دشمني از ميان حيوانات برداشته شده و سلطان حيوانات حکم کرده است که تمام حيوانات با هم دوست باشند و هيچ کس به ديگري آزاي نرساند.

 اينک توي اين بيابان گرگ و گوسفند با هم دوست شده اند، مرغ خانگي روي پشت شغال سوار مي شود و در صحرا گردش مي کند، شاهين ديگر کبوتر را نمي گيرد و سگ به روباه کاري ندارد. خيلي عجيب است که تو هنوز از اختلاف حيوانات حرف مي زني، اين حرف ها ديگر قديمي شده و همه حيوانات مثل شير و شکر با هم مي جوشند. وقتي روباه داشت اين حرف ها را مي زد، خروس گردن خود را دراز کرده بود و توي راهي که به آبادي مي رسيد نگاه مي کرد و جواب روباه را نمي داد.

 روباه پرسيد: کجا را نگاه مي کني که حواست اينجا نيست؟ خروس گفت: يک حيواني را مي بينم که از طرف آبادي دارد مي آيد، نمي دانم کدوم حيواني است اما از روباه کمي بزرگتر است و گوش ها و دم بزرگ و پاهايش باريک و بلند است و مثل برق و باد مي دود و مي آيد. روباه از شنيدن اين حرف ترسيد و دست از فريب دادن خروس برداشت و در فکر بود که به کجا بگريزد و چگونه پناهگاهي پيدا کند و پنهان شود و شروع کرد به طرف صحرا رفتن. خروس که روباه را خيلي وحشت زده ديد گفت: حالا کجا مي روي؟ صبر کن ببينم اين حيوان که مي آيد چه جانوري است؟ شايد او را هم روباه باشد.

 روباه گفت: نه از نشانه هايي که تو مي دهي معلوم مي شود که اين يک سگ شکاري است و ما ميانه خوبي با هم نداريم مي ترسم مرا اذيت کند. خروس گفت: پس چطور خودت الان مي گفتي سلطان حکم کرده است که همه با هم دوست باشند و گرگ و گوسفند و روباه و خروس رفيق شده اند و کسي با کسي کاري ندارد. روباه گفت: روباه بله، اما مي ترسم اين سگ هم مثل تو فرمان سلطان را هنوز شنيده باشد و ماندن من صلاح نيست. اين را گفت و رفت.

 

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 15895
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد