ادبيات فارسي حضور زنان را چگونه در خود پذيرفته است؟ زنان چه فعاليت و تأثيري در ادب پارسي داشتهاند؟ و بالاخره تأثير زنان در پايهگذاري، پيشرفته و تحولات شعر فارسي، اين مهمترين جلوة ادبي زبان فارسي، چگونه بوده است؟
با يك ديد كلي بعد از ناصرالدين شاه قاجار بروز تحولاتي چشمگير در موقعيت و عملكرد زنان ايران پديد آمد به صورتي كه هماكنون زن ايراني امتيازات چشمگيري به دست آورده و از اعتبار و موقعيتي بسيار ممتازتر از گذشته برخوردار گرديده است و تقريباً همدوش و همراه مرد ايراني در مراكز علمي، فرهنگي، هنري، اقتصادي، سياسي و حتي گاه نظامي حضوري فعال دارد. دخالت زنان و تأثير آنان در آراستن صحنهها و ايجاد حوادث داستانهاي عاميانه در قرون و اعصار مختلف به يك پايه نيست. در روزگاري كه زنان در كارهاي اجتماعي شركت ميجستند و در زندگي روزمره دخالتي قوي و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهميت بيشتري مييافتند. در هر عصري كه زنان به پشت پردة انزوا رانده ميشدند و از دخالت در امور اجتماعي باز ميمانند، از اهميت و تأثير آنها كاسته ميشد. زنان در حوزه داستاننويسي حضور چشمگيري نداشتهاند مگر در زمان معاصر بنابراين تأثير اصلي و بزرگ زنان در ادبيات بيشتر در عرصه شعر بوده است.
در اين مقاله با بررسي شعر زنان (پروين اعتصامي، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) كه هر كدام تقريباً به دورهاي از تحولات اجتماعي ايران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراك آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقي بهار، سهراب سپهري، علي موسويگرمارودي) پرداخته و از بررسي اين مقايسه به سطح فكري شعر شاعران مرد ميپردازيم. به عبارتي تفاوت شعر زن با شعر مرد كه آيا احساسات خاصي مثلاً احساسات مليگرايانه، مذهبي، اعتقادي و ... دارد. خوشبين است يا بدبين، تلقي او نسبت به مسائلي از قبيل مرگ، زندگي، عشق، صلح و جنگ ... چگونه است؟ آيا اثر او درونگرا و ذهني است يا برونگرا و عيني، با بيرون و سطح پديدهها تماس دارد يا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است يا عشقگرا ...
وجه تمايز تصويري و عاطفي شعر زنان با مردان
چه جنبهها و ابعادي شعر زنان را از شعر مردان جدا ميسازد و آيا اين ابعاد در شعر شاعر زن فارسي در تمام دورهها ديده ميشود يا خير؟ حقيقت مطلب اين است كه در موضوعات شعري از قبيل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهاي زيادي بين شاعران زن با شاعران مرد ديده ميشود؛ اين شباهت ممكن است به خاطر تقليدي بودن شعر زنان و يا اصلاً به خاطر ويژگي و خصوصيات خود اين موضوعات باشد كه تصوير و زبان و لحن و عاطفه مشابهي را ميطلبد. در اين نوع اشعار شايد بتوان گفت «مهمترين عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را بايد در نحوة انديشه و نگرش جستجو كرد» نه «تصاوير و زبان حتي اگر زبان صد در صد مردانه باشد.» غير از نحوه تفكر، به نظر ميرسد تنها حوزهاي كه ميتوان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخيص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانه است؛ زيرا اينجاست كه احساسات و عواطف در حيطه شخصي جلوه ميكنند و ميتوان جنس گويندة آن را تعيين نمود. چنان به نظر ميرسد كه زن از بين رشتههاي مختلف ادبي فقط در قسمتهاي مكاتبه، غزلسرايي و رماننويسي توانسته است به كمال هنرنمايي كند و در قسمت درامنويسي، انتقاد ادبي، مقالهنويسي و سرودن اشعار رزمي و هجايي ابداً نام مهمي از خود باقي نگذاشته است. زيرا همين صور ادبي هستند كه احساسات شخصي انسان را نمايان ميسازند و قسمت عمده زندگاني زن هم آميخته به عشق و نتيجه احساسات است.
اما آيا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسي انعكاس روشني دارد؟ براي پاسخگويي به اين سؤال بهتر است ابتدا به معناي عاطفه نظري بيفكنيم؛ منظور از عاطفه، اندوه يا حالت حماسي يا اعجابي است كه شاعر از رويداد حادثهاي در خويش احساس ميكند و از خواننده يا شنونده ميخواهد كه با وي در اين احساس شركت داشته باشد. نميتوان به يقين پذيرفت كه امكان آن باشد كه هنرمندي حالتي عاطفي را به خواننده خويش منتقل كند؛ بيآنكه خود آن حالت را در جان خويش احساس كرده باشد. به استناد به همين موضوع مطلب را پيميگيريم و در بخشهاي بعدي به اجمال تفاوتهاي شعري زن و مرد را بيان خواهيم نمود.
پروين اعتصامي
از آن جا كه تاريخچه زندگي پروين در اين مقاله نميگنجد لذا روند اصلي موضوعي را كه همان محتوا و بنمايه اشعار او از لحاظ فكري است دنبال ميكنيم.
پروين در قطعات خود، مهر مادري و لطافت روح خويش را از زبان طيور، از زبان مادران فقير، از زبان بيچارگان بيان ميكند. گاه مادري دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگي يا ملاي روم و عطار و جامي مقامي دارد. او بيشتر نگران وظايف مادري است وقتي از انديشهها خسته ميشود، بياد لطف خدا ميافتد و قطعه لطف حق را مردانه ميسرايد و خواننده را با حقايق و افكاري بالاتر آشنا ميسازد، و در همان حال نيز از وظيفه مادريش دست بر نميدارد و باز هم مادري است نگران نفس، اهريمن را كه روح آريايي با آن وجود دوزخي كينه دارد، همه جا در كمين جان پاك آدمي ميداند، تشكيل خانوادة مهربان و سعادت آرام و بيسر و صدا را نتيجه حيات ميپندارد.
دكتر يوسفي مينويسد: «شعر پروين از لحاظ فكر و معني بسيار پخته و متين است، گويي انديشهگري توانا حاصل تأمل و تفكرات خود را درباره انسان و جنبههاي گوناگون زندگي و نكات اخلاقي و اجتماعي به قلم آورده بيگمان او در اين باب از سرچشمه افكار پيشنيان نيز بهرهمند شده است اما نه آن كه سخنش رنگ تقليد و تكرار پذيرفته باشد بلكه در انديشه و طرز بيان از اصالت برخوردار است.»
پروين زني مطيع و فرمانبردار و عفيف و پاك و صميمي است ولي در عين حال سخت دربند دوگانگي خير و شر، قوي و ضعيف، غني و فقير و پادشاه و گداست. تخيلش از طريق زبان اشياء و حيوانات كار ميكند. ولي هرگز به در هم ريختن يادهاي مختلف حافظه و از ميان برداشتن ديوارهاي زماني و مكاني يادها، توجهي ندارد. شعرش هيجانانگيز، پرشور و حال، اعجابانگيز و تكان دهنده نيست.
يكي از بارزترين ويژگيهاي اشعار ديوان او اين است كه در آنها خبري از مسائل عياشي و عاشقانه كه شعر فارسي سرشار از آن است، نيست، او بيشتر به اين مسائل پرداخته كه به هم ميهنان خود ياد بدهد تا به چه صورت يك زندگي پاك و عاقلانه و سعادتمندي را دنبال كنند. اشعار او بيشتر تعليمي است.
مدار انديشه پروين بر كار و كوشش، مذهب، رنج و غم مردم ميچرخد هر چند كه به اقتضاي روح لطيف و خواهرانهاي كه داشته و چه اقتضاي زمان، به سياست و مسائل جاري آن نپرداخته است و قلمرو شعري او به مكان زمان و حوادث خاصي محدود نيست.
پروين در اشعارش چند باري بيشتر به عشق اشاره نكرده لكن نه آن عشقي كه در مكتب ليلي و مجنون درس ميدادند. عشقي كه جور يار و زردي رخسار و ... آن نبود. منظور شاعر عشق الهي و به دور از عشقهاي مادي است، به همين سبب در هيچ كجاي آن، شعري كه مصاحبت مردي در آن آرزو شده باشد نميبينيم و اين آرزوها براي پرنده و چرنده اين دفتر هم مفهومي ندارد.
كتاب عشق را جز يك ورق نيست در آن هم، نكتهاي جز نام حق نيست
مقامي كه پروين براي زن قائل است، و آنرا بارها در اشعارش مطرح ميسازد، خيلي بالاتر از مقامي است كه مدعيان تجدد براي زن مسلمان ايراني در نظر داشته و پيشنهاد و تحميل كردهاند، زن شعر پروين چون خود او موجودي قدسي، سازنده، مستحق و قادر به دانا شدن و آفرينش نيكيها و پروردن فرزندان برومندي است. وي حقوق زن و مرد را يكسان ميداند در حالي كه اكثر شاعران مرد اين حق را يكسان بيان نكردهاند.
چه زن، چه مرد كسي شد بزرگ و كامروا كه داشت ميوهاي از باغ علم، در دامان
و يا در قطعه نهال آرزو تفاوت ميان زن و مرد را در دانستن ميداند:
به هر كه دختر بداند قدر علم آموختن تا نگويد كس، پس هشيار و دختر كودن است
لذا خلاصه موضوع تمام قصايد پروين با توجه به دستهبندي محتوا به صورت زير ارائه ميشود:
1) خلاصه موضوع تمام قصايد پروين پند و اندرزهاي اخلاقي، اعراض از دنيا، هوشياري در مقابل فريبكاري جهان، زودگذر بودن عمر، نكوهش تن و در مقابل آن تجليل از روح و روان و عقل و فضل و هنر ميباشد و در همة اينها پروين مانند حكيمي پير و با تجربه به خوانندة اشعار خود گفتگو ميكند.
2) در قسمت قطعات تمثيلي هم پيام پروين به اين صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، يكرنگي با ديگران و دوري از نفاق و بدگويي نسبت به ديگران، كمك به بيچارگان و دوري از دنيا.
3) در قسمت مثنويها هم اين پيامها به چشم ميخورد: رعايت حقوق ديگران و كمك به ناتوان، وقتشناسي، و تجليل از علم و هنر.
4) در تنها غزل ديوان نيز با اينكه داراي مضموني اجتماعي است، بلافاصله بعد از چند بيت به مطالبي چون پند و اندرز و يا كشتن و درو برخورد ميكنيم.
به تدريج در اشعار پروين، آثار مناشقات اجتماعي و عدم هماهنگي بين ثروت و فقر به چشم ميخورد. از مسايل قابل توجه در مورد اشعار پروين اين است كه مضامين عاشقانه در اشعار نمودي آنچناني ندارد و اگر از يك غزل آن هم در بيني آغازين و نيز ابيات آغازين و گذراي 2 تا 3 قطعه بگذريم كه اشارتي گذرا به مسايل عاشقانه دارد ديگر هيچ نشاني از اين موضوع در شعر پروين ديده نميشود.
قضاوت درباره اينكه آيا عواطف عميق زنانة پرورش در اشعارش منعكس شده است يا خير، مشكل است؛ زيرا اگر هر عنصر كلامي را ملاك انعكاس عواطف شاعر در شعرش بدانيم بايد اذعان كنيم بسياري از عناصر كلامي كه نشانگر روح زنانگي يك شاعر باشند، از قبيل: نخ، سوزن، ماش، عدس و ... در شعر پروين وارد شده است، از طرف ديگر بعضي نشانههاي معنايي هم ديده ميشوند كه نشانگر روح زنانه و عاطفه مادرانة اوست نظير درد و اندوههايي كه از زبان دختران يتيم بيان ميدارد و يا صحنههاي گفتگو و مراقبتي از حيوان به عنوان مادر به نمايش ميگذارد. اما اگر تمام جنبههاي عاطفي انسان را ملاك قرار دهيم بايد بگوييم در انعكاس عواطف خود ناتوان است و عاطفه عميق زنانه شاعر در شعرش منعكس نشده است فقط به صورت غيرشخصي عاطفه مادري آن هم در هيأت ديگران و گذرا ديده ميشود عاطفهاي كه هيچگاه خود شاعر آن را تجربه نكرد.
دايره لغات اشعار پروين متوسط است و در ديوان او به لغات تكراري، به كرات برخورد ميكنيم. اما بايد بدانيم كه اين تكرار حاكي از نظام خاص فكري اوست.
پروين و بهار
اگر بخواهيم قياسي داشته باشيم به شاعران مرد زمان پروين ملكالشعراي بهار بهترين انتخاب است.
شعر ملكالشعرا در عين دوري از هرگونه تكلف و تصنع زيباست و در عين زيبايي رسا و روان فصيح، معاني تازه و تشبيهات بديع و توصيفات عالي و تمام، با استعمال الفاظ اصيل و فصيح و تركيبات صحيح از مختصات شعري اوست. شعر بهار بيان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معني و لفظ او نوآوريهاي ارزندهيي هست كه روشنبيني او را در مسائل سياسي و اجتماعي مينمايد به قالب نوگرايشي محدود يافت و گاه شعر خود را با پيكره چهارپارههاي امروز پديد آورده است.
شعر او را از نظر موضوع ميتوان به سياسي و انقلابي و اجتماعي و انتقادي و ادبيات شورانگيز عاشقانه تقسيم كرد. با اين دستهبندي به چنين عناويني ميرسيم:
1- منقبت پيامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زيادي از ملكالشعرا به اين امر اختصاص داده شده است اما در ديوان پروين از اينگونه اشعار مذهبي خبري نيست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت كاو را فرمانبرند ثابت و سيار
فاطمه فرخنده ماه يازده سرور آن بدو گيتي پدرش سيد و سالار
2- پند و اندرز به پادشاهان و حكام وقت:
در تركيببند آئينه عبرت به يكي از اين نمونههاي بسيار مهم و جالب توجه كرده است پروين نيز چون بهار عمل كرده با اين تفاوت كه او به صورت تمثيل و حكايت پادشاهان را به باد انتقاد ميگيرد و يا پند و اندرز ميدهد.
3- توصيف فصلهاي سال:
توصيف فصلهاي سال و جلوههاي گوناگون طبيعت، يكي ديگر از موضوعهاي مكرر در ديوان بهار است در حاليكه در ديوان پروين به توصيف فصلها و طبيعت كم پرداخته شده است قدرت خارقالعاده پروين در شرح عواطف قلب و عوالم معني است و هر جا كه به وصف منظرهاي طبيعي پرداخته ضعف تخيل و فقد ديد زيباشناسي خود را آشكار كرده است.
4- شعرهاي سياسي و انقلابي:
از موضوعات مهم ديگر ديوان بهار است اما پروين كه 20 سال دوران خلاقيت شاعرانه او دقيقاً همان بيست سال فرمانروايي رضاشاه بود كه در طي آن حق آزادي سخن پايمال گشت لذا جبراً از صحنه سياست و اجتماع كشور بر كنار گشته است. هر چند كه از طرفي خود زنان تمايل به عنوان كردن مسائل سياسي نداشتن از طرف ديگر نير محيط اجتماعي ايران نيز براي شكوفايي استعداد زني جوان مانند پروين كه با تربيتي سنتي بزرگ شده بود چندان سازگاري نداشت.
5- شعرهاي عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زياد است اكثر غزلها و تغزلها او رنگ و بويي اينچنين دارد اما در ديوان پروين يك غزل و چند غزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزلسازي ملايم طبع پروين نبوده آن پنج شش غزل را بايد قصايد كوتاه خواند.»
6- مفاخره
اكثر شاعران از قديم تا امروز گاهي با دواعي و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبيراتي ستودهاند كه گاهي بجا و در خور پايگاه بلندشان در سخنرايي است و گاهي نيز به لاف و گزاف مدعيان كم مقدار نزديكتر است. پروين فقط در يك قطعه شعري كه براي سنگ مزار خود ساخته، يعني مي خواسته پس از مرگش ديده شود، خود را «اختر چرخ ادب» ناميده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و انديشه خويش را ميستايد (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگير خويش ياد ميكند در حقيقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برميخيزد.)
ز شعر قدر و بها يافتند اگر شعرا منم كه شعر ز من يافته است قدر و بها
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در سه كتاب اولش (اسير، ديوان، عصيان)، بيشتر هوسهاي زنانه را به نظم ميكشيد ولي با (تولدي ديگر) به سوي ايجاد تصاوير زنانه از زندگي خصوصي و اوضاع محيط خود گرائيده است. ديوار دومين اثر وي وضعي را ميرساند كه شخص ميخواهد تمام محدوديتهاي سنتي را درهم شكند. چرا كه خود را در دنيايي از خود بيگانگي در مييابد كه دور و برش را ديواري حصار كرده است. در سومين اثرش (عصيان) سادهترين و عميقترين مضمون كشف شده هويت انساني هويت شيطاني را و مسأله بنيادي فلسفي اختيار و اجبار را عرضه كرده است.
نوع نوشتههاي فروغ بسامد برخي واژهها و كاربرد آن در ديد اول هر مخاطبي را بر آن ميدارد كه اين احتمال را بدهد كه شاعر اين قطعات زن است، زني كه در چهار ديوار اسارت خانگي در برابر سنتها و اخلاقيات معمول خانوادگي ميايستد و با جسارتي كه خاص اوست، تنها احساسات و تمايلات غريزي خود را بر ملا ميسازد كه مي توان گفت هم از نظر تصوير و هم از لحاظ فكر و محتوا، خاص اوست.
فكر و محتوا در سه كتاب اول از چهارچوب (من) زني كه درگير با مسائل سطحي و ظاهري و پيش پا افتاده است فراتر نميرود. او به هيچ مسألهاي عميقاً نگاه نميكند و نميانديشد. او چون گزارشگر پرشتابي ميماند كه عواطف و احساسات ابتدايي خويش را به سرعت و به راحتي منعكس ميكند و در ابراز اين احساسات سطحي، بيپرده و بيپروا سخن ميراند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسير ميخوانيم:
سرشار/ از تمامي خود سرشار/ ميخواهمش كه بفشردم بر خويش/ بر خويش بفشرد من شيدا را/ بر هستيم به پيچد، پيچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لاي گردن و موهايم/ گردش كند نسيم نفسهايش/ چون شعلههاي سركش بازيگر/ در گير دم به همهمه در گيرد/ خاكسترم بماند در بستر/ در بوسههاي پر شررش جويم/ لذت آتشين هوسها را/...
شايد سادگي شعر فروغ، از اين سرچشمه ميگيرد كه بين تجربيات روزمره زندگي و چيزي كه او به صورت شعر در ميآورد فاصلهاي وجود ندارد.
بيان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختيهاي عشق، اشعاري خطاب به پسر يا شوهر ارائه تصويري از خانهاي متروك و بيرونق كه خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نيز سطح گونههايي كه نوعي عصيان و سركشي در مقابل جامعه است از جمله محتواهاي سه كتاب دوره اول شاعري فروغ است. محتواي كتابهاي دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاريكي و شب اضطراب و پريشاني و عدم رابطة با ديگران و تلاش براي ايجاد اين رابطه، يادآوريهاي دوران كودكي و آرزوي آمدن آن به خاطر صميميتي كه در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمينه انعكاس عواطف و روحيات عميق زنانه پيشتاز زنان شاعر است. او هم در زمينه انعكاس عواطف يك زن صميميت و ركگويي خاص خود را دارد و هم در حوزة بيان وجدانهاي اجتماعي از ديدگاه يك زن بياني روشن و آشكار دارد. و «فروغ هيچگاه ميل ندارد از پشت پرده سخن گويد و هميشه از روبرو با مسائل برخورد مي كند»
فروغ در اشعارش آنچنان صميمي و صريح حرف ميزند كه ميتوان آن اشعار را نمونهاي بارز از «ادبيات شخصي» دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صميميت و عاطفه عميق شاعرانه واقف است و ميگويد:
«شاعر بودن يعني انسان بودن. بعضيها را ميشناسم كه رفتارشان هيچ ربطي به شعرشان ندارد. يعني فقط وقتي شعر ميگويند كه شاعر هستند بعد تمام ميشود؛ دو مرتبه ميشوند يك آدم حريص شكموي تنگنظر بدبخت حسود حقير. من حرفهاي اين آدم را قبول ندارم. من به زندگي بيشتر اهميت ميدهم.»
سهراب سپهري و فروغ فرخزاد
سپهري شاعري است كه از دورة ابتدايي شعرش تا دورة جستجو و از آن دوره تا دورة يافتن خط فكري مشخص و زبان شعري مختص (كه حتي بي امضاء هم شناخته ميشود) جهاني آرماني را ميجويد. جهاني كه در آن «عشق» پيدا باشد «دوستي» پيدا باشد و «كلمه»، «آب»، «عكس اشيا و آب»، «سمت مرطوب حيات» و «شرق اندوه نهاد بشري» پيدا باشد.
اما همانطور كه گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعي و سياسي زمان خود را درك ميكند و به صور گوناگون در اشعارش منعكس ميسازد. ولي سپهري تا آخر، جهان آرماني و ذهني خود را حفظ ميكند. و از جريانهاي اجتماعي، سياسي زمان دور ميماند. و اگر احياناً چشمش به «قطاري» ميافتد كه «سياست» را ميبرد، آن را خالي ميبيند.
من قطاري ديدم ، كه سياست ميبرد و چه خالي ميرفت (صداي پاي آب صفحه 279)
سپهري و فرخزاد در بيان حالات و شدت احساسات تقريباً چون يكديگر هستند با اين تفاوت كه «فرخزاد» در بيان خواستهها، آرزو و احساسات شخصي خويش بيپروا و بدون هيچگونه ملاحظهاي سخن ميگويد (مخصوصاً در سه كتاب دوره اول).
ولي سپهري بندرت تمايلات و خواستههايش را ابراز ميكند. او به بيان نفسانيات صرفاً اكتفا نميكند و تجربه خود را به عوالم نفساني منحصر نميكند. او به مرز جديدي از صميميت شاعرانه دست يافته است؛ كه در آن تصاوير شعريش، زلال، روشن، پاك و پر اشراق جلوه ميكنند و گوئي قداست خاصي بر فضاي شعر او حاكم است كه او را از انديشيدن به علائق و پسندهايش به جهان مادي باز ميدارد.
طبيعت ستايي يكي ديگر از ويژگيهاي شعر سهراب است، از آنجائيكه «پيشه شاعر نقاشي» است حساسيت و ظرافتهاي خاصي را در ترسيم نمودن چهرههاي مختلف طبيعت بكار ميگيرد. در حاليكه فروغ كمتر به توصيف طبيعت پرداخته است. و در يكي دو جا، كه به اين امر پرداخته بسيار ضعيف و سطحي، سخن رانده است.
شيوه بيان مستقيم يكي ديگر از ويژگيهاي مشترك برخي از اشعار سپهري و فرخزاد است و همچنين سطور ساده شعري هم از ويژگيهاي مشترك هر دوي آنهاست.
اشاره به آئينها، اصطلاحات ديني و مذهبي، اشاره به اسمهاي خاص تاريخي و جغرافيايي، از ويژگيهاي شعر «سپهري» است. ولي فرخزاد با اينكه مسافرتهاي زيادي به داخل و خارج از كشور داشته است و با «تورات» هم آشنا بوده جز در آيههاي زميني به اطلاعات به دست آمده خويش كه حاصل تجربههاي فوق بايد باشد، اشاره نميكند.
ديد سهراب عمدتاً مثبت بوده در حالي كه نگرش فروغ به جهان از دريچه مخالف بوده است.
زندگي رسم خوشايندي است/ زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ/ پرشي دارد اندازة عشق/ زندگي چيزي نيست، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود/ زندگي جذبه دستي است كه ميچيند/ زندگي بعد درخت است به چشم حشره/ زندگي تجربه شب پره در تاريكي است... (سپهري صداي پاي آب صفحه 290)
زندگي شايد/ يك خيابان دراز است كه هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد/ زندگي شايد آن لحظه مسدوديست/ كه نگاه من، در ني ني چشمان تو خود را ويران ميسازد/ و در اين حسي است/ كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آويخت... (فرخزاد تولدي ديگر صفحه 151)
طاهره صفارزاده
از ويژگيهاي اشعار صفارزاده توجه به مسائل ديني مخصوصاً مذهب شيعه است.
صداي ناب اذان ميآيد/ صفير دستهاي مؤمن مرديست كه حس دور شدن، گم شدن، جزيره شدن را/ ز ريشههاي سالم من بر ميچيند/ و من به سوي نمازي عظيم ميآيم/ وضويم از هواي خيابان است و/ راهنماي تيره دود/ و قبلههاي حوادث در امتداد زمان... (دفتر دوم صفحه 91)
بيان مسائل سياسي و اشاره به وقايع مهم جهان، ديگر ويژگي فكري او محسوب ميشود. او معمولاً در تمام آثارش به جريانهاي سياسي ايران و جهان نظر دارد. و ديگر اينكه اشاره به تقابل عرفان و مذهب با قرن پلاستيك و عصر ماشين با طبيعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به «زن بودن» خويش اشارههاي متعدد دارد و غير مستقيم ديدگاههاي جامعه را نسبت به زنان منعكس ميكند. مثلاً آنجائيكه كه از تولد خويش ياد ميكند چنين مينويسد:
من زادگاهم را نديدهام/ جايي كه مادرم/ بار سنگين بطنش را/ در زير سقفي فرو نهاد/ هنوز زندهست/ نخستين تيك تاكهاي قلب كوچكم/ در سوراخ بخاري/ و درز آجرهاي كهنه/ و پيداست جاي نگاهي شرمسار/ بر در و ديوار اتاق/ نگاه مادرم/ به پدرم/ و پدربزرگم/ صداي خفهيي گفت/ دخترست!...
صفارزاده معمولاً با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عاميانه، حتي مطرح كردن شعارها، تلاش ميكند به شعر و زبان مردمي نزديكتر شود. شايد به همين دليل، از آوردن واژهها و اسامي، از زبانهاي بيگانه خودداري ميورزد. و از رمز و اشارههاي دور و دراز چشم ميپوشد.
علي موسوي گرمارودي و طاهره صفارزاده
شعر صفارزاده، فقط در بكارگيري بسامد واژههايي كه مبين «زن بودن» سراينده است با شعر زنان مشترك است. و از جنبههاي مختلف ديگر، مخصوصاً فكر و محتوا، تفاوتهاي آشكاري با آنان دارد. از ديگر سو، وجه تمايز خاص خود را با شعر مردان، همچنان حفظ ميكند. اشعار وي با گرمارودي در يك خطوط فكري مشترك است. گرمارودي در آثار خود، هم در قالبهاي كهن شعر فارسي و هم در شعر نيمايي (بحور شكسته و چاره پاره) و هم در شعر سپيد طبع آزمايي كرده است.
گرمارودي در بيشتر اشعارش به بيان عقايد مذهبي و گرايشهاي ديني خويش پرداخته و به مناسبتهاي مختلف مذهبي، شعرهاي متنوعي سروده است. و از اين نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقايسه است. قطعات «بهار در خزان»، «سايهسار نخل ولايت»، «افراشته باد قامت غم» و «خاستگاه نور» از زيباترين اشعاري محسوب ميشوند كه به همين مناسبتها سروده است.
از ديگر ويژگيهاي شعر او، توجه به مسائل سياسي و وقايع روز است. كه به گستردگي به آن پرداخته است. و ديگر آنكه توجه به طبيعت و جلوههاي گوناگون آن از ويژگيهاي شعري اوست در حاليكه صفارزاده به ندرت به طبيعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودي انديشههاي شكل يافته است كه در قالب كلمات عرضه ميشود. حال آنكه شعر واقعي كلماتي شكل يافته است كه انديشهاي را عرضه ميكند در اشعار آن دو، بيشتر انديشه به معناي خاص خودش جريان دارد تا تصوير؛ يعني شعرشان حاوي فكر و انديشهاي است كه خواننده را به دانستني جديدي فرا ميخواند و زمينه نوعي تأثر را در او بوجود ميآورد.
در شعر صفارزاده، فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعري مواجه ميشود كه اسلوب گرمارودي را در زباني فشرده و موجزتر و با بار بيشتر از لحاظ انديشه و تفكر ميبيند هر دوي آنها، با استفاده از تعابير مذهبي و قصص و آيات قرآن به صورت تلميح و جهان مداري و سياست محوري، رنگ و بوي خاص به اشعارشان بخشيدهاند. سياست محوري، در هر مجموعه آثار هر دو، آنها را به سمت صراحتگويي و بيان مستقيم متمايل ميكند. با اين حال اشعار صفارزاده و گرمارودي از نظر اسلوب زباني جاذبهاي براي نسل جوان نداشته است.
جمعبندي و نتيجهگيري:
1- معمولاً اكثر زنان و مردان شاعر معاصر واقعگرا (برونگرا) هستند. يعني به رويدادهاي جامعه و تحولات اجتماعي و سياسي توجه دارند، با اين تفاوت كه: مردان شاعر، به علت حضور همه جانبه در اجتماع، با ديدي بازتر به طرح مسائل و وقايع مختلف ميپردازند و زنان به فراخور حال و تا آنجا كه محدوديتهاي خانه و اجتماع اجازه دهد. پروين كه كمتر خوانندهاي پيدا ميشود كه ديوانش را بخواند و تحت تأثير همدرديهاي او (با محرومان و ستمديدگان جامعه) قرار نگيرد. او همچنين در قالب تمثيل چهره ستمكاران و زورگويان زمانه را ترسيم ميكند. و به اين ترتيب توجه مردم را به مصائب و مشكلاتشان جلب ميكند. فروغ نيز در دو كتاب «تولدي ديگر» و «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» از خود محوري بيرون ميآيد و با نگرشي تازه به اجتماع و مسائل متعدد آن نظر ميكند. و طاهره صفارزاده هم از همان ابتداي شاعري و در اولين مجموعه اشعارش «رهگذر مهتاب» با قطعه « كودك قرن» به طرح مشكلات و رويدادهاي اجتماعي و تا حدودي سياسي ميپردازد و در آثار ديگرش، تقريباً تمام قطعات شعري او را مضامين اجتماعي، سياسي و بعدها مذهبي در برمي گيرد.
و اما شاعران مرد، به خاطر آزادي عمل بيشتر، به طرح عينيتر مسائل اجتماعي و سياسي ميپردازند. در تاريخ ادبيات ايران شايد كمتر شاعري به اندازه بهار اشعارش را به ثبت رويدادهاي تاريخي، اجتماعي و سياسي زمان اختصاص داده باشد. و از اين نظر با هيچ شاعري قابل قياس نيست.
از مردان شاعر اين دوره كه كمتر به مسائل سياسي و اجتماعي توجه نشان داده است ميتوان به سهراب اشاره كرد كه درونگرايي اختيار كرده و از اين جهت مورد انتقاد معاصرانش قرار ميگيرد. گرمارودي هم كه در سر تا سر اشعارش به مسائل اجتماعي، سياسي و مذهبي توجه تام و تمام نشان ميدهد.
2- در بيان مسائل عاطفي و خانوادگي و با احساساتي حادتر از مردان، شعر گفتن، يكي ديگر از ويژگيهاي شعر زنان است كه كمتر در شعر مردان جلوه كرده است. پروين كه بسامد بالايي از اشعارش را به ترسيم چهره كودكان بيسرپرست و بينوا اختصاص داده است و با هنرمندي تمام و ايفاي نقش مادرانه به توصيف حالات مختلف كودكان خردسال پرداخته است. فروغ هم كه در چند قطعه از سه كتاب نخستينش و يكي دو قطعه در دو كتاب ديگر عاطفه و مهر مادري را مطرح كرده است. در حالي كه در اشعار مردان به ندرت به شعري با احساس و عاطفه بر ميخوريم.
3- هر چند از نظر روانشناسي، زنان در بروز احساستشان راحتترند. ولي اكثر زنان شاعر ايراني به اصول و آداب اجتماعي و مذهبي پايبند هستند و از ابراز علائق و گرايشهاي شخصي و خصوصي خودداري ميكنند. و يا اگر «بندرت» اشاره ميكنند با حجب و حيا و پوشيده و غير مستقيم است.
4- زنان شاعر، معمولا اهل مفاخره نيستند. در ديوان پنجهزار و چند بيتي «پروين اعتصامي» فقط در يكي دو جا از خود ميگويد:
اينكه خاك سيهش بالين است اختر چرخ ادب پروين است.
در حاليكه مردان شاعر به تبعيت از سنت معمول و مرسوم ديرينه ادب فارسي، به كرات خويشتن را مطرح ميسازند و به اشعار خود ميبالند.
5- تا زمان فروغ شعر فارسي از داشتن معشوق مرد، معشوق مردي كه از ديدگاه جنسي، عاطفي و جسماني يك زن ديده و تصوير شده باشد، محروم مانده است. و نيز ميتوان بر اين نظر تأكيد كرد كه غالب شاعران زن ما، جهان درون و بيرون را از چشم شاعران مرد ملاحظه كردهاند و همانند آنان عاشق زلف سياه و خط و خال معشوقي زنبور ميان بودهاند. ما هيچگاه نگاه زنانة عميقي به جهان در ادبيات خود نداشتهايم. در حالي كه شاعران مرد از ابتدا در شعرهاشون به اين مسئله اشاره داشتهاند و در شعر آنها به وفور به علاقه خود به زن و معشوق زن خود بر ميخوريم.
در شعرهاي پروين در حوزه لغات و تركيبات نشانههاي زن بودن او پيداست و اگر عاطفهاي در شعرش منعكس شده است عاطفه مادرانه است در حالي كه خود او يك مادر نبوده است. اما پس از تقريباً هزار و دويست سال سابقه ادبيات فارسي فروغ موضوعاتي را با تصاويري جديد براي اولين بار در شعر فارسي مطرح كرد و مضامين جديد آفريد؛ مثلاً شاعران كهن جز به ندرت درباره زندگي خصوصي خود سخن نگفتهاند. با تسلطي كه او به شعر داشت چه بسا كه توانست نگاههاي زنانة خود را به جهان درون و بيرون تبديل به اشعاربلندي كند و به غناي ادبيات عاطفي و صميمانة ما بيفزايد.
به هر حال بعد از فروغ بود كه زنان شاعر به ارائه تصاوير و همراه آن عواطف مخصوص زنانه اشعار خود پرداختند. البته نه به مهارت و خوبي فروغ بود و از طرفي ديگر با شدت و ضعفها و تفاوتهايي همراه بود.
6- در شعر مردان وسعت بكارگيري از قالبهاي شعري و رعايت قافيهها و اصول ادبي بيشتر از شعر زنان به چشم ميخورد.
7- مردان شاعر در تركيبآفريني خلاقتر هستند. در حالي كه بسامد برخي از واژهها در شعر زنان تفاوت معنيداري با شعر مردان دارد؛ كه همين امر خواننده را به زن بودن شاعر متوجه ميكند.
8- از نظر فكري شعر اكثر زنان وجه تمايز خاصي با شعر مردان دارد.
9- حوزه شعر زن در زمينه ادبي، محدودتر از شعر مردان است.
10- زنان در بيان مسائل احساسي و عاطفي، پيشگامتر از مردان هستند.
11- مهمترين نكتهاي كه در اولين برخورد با شعر شاعرههاي جوان معاصر به چشم ميخورد كمبود اصالت و فقدان استقلال لازم شعري است. اكثريت اشعار شاعرههاي جوان سوزناك و دردآور است و ميبينم كه حتي از تأثير تصويرسازي دلنشين هم در اين اشعار خبري نيست و آنچه اصالت كار شاعران بزرگ است در شعر شاعرهها دست نزده باقي مانده است و تنها رويه كار مورد تقليد است. به سادگي ميتوان يكي از علل توجه شاعرها به شعر فروغ فزخزاد، اشتراك شرايط زندگي آنها دانست. اكثر شاعرههاي ما به علت شرايط زندگي و نيز به خاطر موقعيت سني خويش «عشق» را مظهر اصلي شعر خود برگزيدهاند و در حدود 80% از مجموع اشعار آنها به اصطلاح «عاشقانه» است.
شاعرهها در تصويرسازي دو روش دارند؛ يا از همان فوت و فن قديميها استفاده ميكنند كه خود به خود، اگر شعرشان روشن و با معني است لكن كهنه و تكراري و تقليدي محسوب ميشود . يا به تقليد از شعر موج نو دست به ساختن تصاوير تازه اما بسيار دور از ذهن ميزنند و شايد يكي از علل پراكندهگوييشان همين عدم رعايت اصول در خلق اجزاء شعري است. لذا ملاحظه ميشود كه نه تنها در گذشته بيشتر اشعار شاعران زن از جهت تصاوير و نيز انعكاس عواطف جنبهاي تقليدي داشته است، بلكه بعد از فروغ هم كه حركتي تحولي از اين جهت آغاز شده بود جنبة تقليد و حتي كتمان عواطف همچنان ادامه مييابد. چيزي كه در شعر شاعران مرد امروزي به ندرت ديده ميشود.
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ادبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 749
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0